اين اتفاق در بسياري از محلههايي که بافت قديمي تري دارند در حال تبديل شدن به يک اتفاق روزمره است. ساختمانهاي قديمي فرو ميريزند و جاي آنها را آپارتمانهاي نوساز و نقلي پر ميکند. تا به اين جاي ماجرا منهاي خدشهدار شدن احساسات نوستالژيک بعضيها خيلي هم اتفاق بدي نيست. آن هم در اين وانفساي گراني و کمبود مسکن و افزايش روز افزون جمعيت آن هم در کلان شهرهايي مانند تهران.
اما اتفاق ناخوشايند از جايي شروع ميشود که با تناقضهاي حقوقي و مشکلات مربوط به قوانين مواجه ميشويم. حالا بماند گرد و خاکي را که تا ماهها اهالي محله بايد تحمل کنند.
خوردوهاي سنگين که کار حمل و نقل مصالح ساختماني را برعهده دارند يا به وسيله آنها بايد به خاک برداري و اينگونه کارها پرداخت به دليل حفظ ايمني شهروندان در طول ساعت روز اجازه تردد ندارند. در نتيجه ميماند ساعات شب که مردم پس از ساعاتها کار روزانه به استراحت ميپردازند.
اتفاقات دقيقا از همين زمان شروع ميشود. در حالي که شهر و محله به خواب رفته است، تازه کار ماشينهاي سنگيني که براي خالي کردن آجر و ميلهگرد و ديگر مصالح يا خاکبرداري وارد کوچهها شدهاند، آغاز ميشود. آلودگي صوتي غيرقابل تحمل و گاه وحشتناک آن هم در بدترين ساعت شبانهروز. بيشتر اوقات، اتمام کار تا ساعات نخست روز بعد طول ميشکد و استراحت و خواب را براي هم محليهايي که فردا بايد روز پرتلاشي را آغاز کنند، غير ممکن ميکند.
شکايت به مسئولان شهرداري براي مدتي کار ساز است. با شکايت ميتوان جلوي کار را براي مدتي گرفت، اما بالاخره چه؟ اين کاري که شروع شده بايد به پايان برسد يا نه؟ بنابراين دوباره روز از نو روزي از نو.
اما مشکل به اينجا هم ختم نميشود . چون هنوز کار اين يکي تمام نشده، بايد ساختمان بعدي را با تمام مشکلاتش شروع کرد و داستان ادامه دارد.
اين جاست که به نظر ميرسد بايد مسولان به راه حل تازهاي بيانديشند که در آن حفظ امنيت شهروندان با تامين رفاه و آسايششان همگام باشد./100
انتهای پیام/