به طور سنتي زنان به کشمکشهاي زناشويي حساستر از مردان هستند و بيش از مردان تحت تاثير فشارهاي رواني ناشي از روابط بين فردي قرار ميگيرند، زيرا اين مسائل براي آنان حياتيتر است. از اين رو منطقي به نظر ميرسد که دستگاه ايمني آنان در حين مجادله شديد زناشويي بيش از شوهرانشان آسيب ببيند.
چنانچه زنان شغلي بيرون از خانه نداشته باشند و از نظر اقتصادي وابسته باشند مسائل زناشويي بر آنان خيلي بيش از شوهرانشان تاثير ميگذارد.
يک نکته جالب در مورد زنان شاغل اين است که به رغم اينکه مشاغل زنان عموما اعتبار کمتر و دستمزد پايينتري نسبت به مردان دارد اما احساس رضايت زنان از شغل خود بيش از مردان است .
ميتوان گفت از دوران کودکي به دختران آموخته ميشود نسبت به روابط خانوادگي احساس امنيت بيشتري کنند در حاليکه به پسران تفهيم ميشود آنچه بيرون از خانه ميگذرد براي آنان مهمتر است .
دختران نوجوان همچون زنان بزرگسال خيلي بيش از مردان به اضظراب و افسردگي دچار ميشوند زيرا بيش از پسران درگير مشکلات پدر و مادر هستند و ابتلا بيشتر به اختلالات عاطفي بهايي است که زنان و دختران به علت مهمتر دانستن روابط بين فردي ميپردازند.
فرايند اجتماعي شدن دختران به گونهاي است که عقايد و ارزيابيهاي ديگران براي آنها مهم است و هويت آنها به ارتباط با ديگران بستگي دارد و در نتيجه نسبت به اضطراب و افسردگي در پي مشکلات بين فردي بويژه در دوران نوجواني آسيبپذيرتر ميشوند.
از سوي ديگر وضعيت پايين اجتماعي اگرچه پسران را هم تحت تاثير قرار ميدهد اما تاثيرات ناخوشايندتري را بر دختران ميگذارد . در مورد پسران احتمالا اين امر منجر به اختلالات بيشتري در رفتار آنها ميشود که به شکل پرخاشگري و تخريب و نافرمانبرداري و بزهکاري تظاهر ميکند./115
انتهای پیام/