بحران منجر به خودکشي مقطعي است و ناشي از انتظار بيش از حدي است که فرد از خود داشته و به موجب آن و به طور موقت دچار افسردگي و پريشاني احوال ميشود.
اين بحران معمولاً توسط يک تجربه آسيبزا و يا مجموعه تجاربي که احساس ارزشمندي شخص را پايمال ميکند به وجود ميآيد. اين تجارب شامل يک فقدان اساسي، ناکامي در نيل به اهداف شخصي و يا مشکلات شخصي دراز مدت است.
بين افرادي که اقدام به خودکشي ميکنند يک خصوصيت مشترک وجود دارد و آن داشتن اين باور است که خودکشي تنها راه حل غلبه بر احساسات غيرقابل تحمل است و کشش خودکشي در اين است که نهايتا به اين احساسات غير قابل تحمل خاتمه ميدهد.
در شکلگيري بحران خودکشي، آشفتگي و مشکلات عاطفي به حدي شديد ميشود که فرد را در يافتن راهحلهاي مختلف براي مشکل ناتوان ميسازد. احساس تنهايي، افسردگي، بيکسي و نااميدي از ديگر عواملي هستند که اعتماد به نفس فرد را تحت تاثير قرار داده و احساس بيارزشي را در او به وجود ميآورند.
وجود اين عوامل ميتواند بيانگر افکار منجر به خودکشي در فرد باشد. بيشتر اوقات در رفتار بيروني افرادي که به خودکشي فکر ميکنند تغييراتي همچون کنارهگيري از اطرافيان و بيميلي نسبت به فعاليتها يا ارتباطات گذشته ديده ميشود و اين تلقي به وجود ميآيد که با خودکشي به آرامش ميرسد.
از آنجاييکه بيشتر افراد در مورد مرگ احساسات مبهمي دارند و آماده دريافت هر نوع کمکي هستند، لذا تشويق فرد به استفاده از روشهاي حل مسئله در پيشگيري از اقدام به خودکشي موثر است و ميتواند فرد را از بحران موجود رهايي بخشد./115
انتهای پیام/