تعزیه آیینی ایرانی با ریشه‌های اسطوره‌ای

در ایران کهن که گهواره تمدن و فرهنگ بوده، مردمی فهیم و قدردان می زیسته اند که نه تنها موهبت‌های طبیعی و الهی را پاس می‌داشتند و با شادمانی و قربانی، نعمت‌ها و نیکویی‌ها را ارج می‌نهادند بلکه در مقابل پیش آمدهای ناگوار نیز بی‌تفاوت نبودند و برای تحمل و شکیبایی از خدا یاری می‌خواستند و در عین حال نسبت به رویدادهای ناگوار با انجام آیین‌هایی که داشتند واکنش نشان می‌دادند تا نشان دهند ملتی زنده و هوشیارند.

معمولا واکنش به رویدادها با آیینهائی توٱم با نمایش های دراماتیک و عاشقانه و غم انگیز یا شادمانه و انتقادی با بن مایۀ طنز و کنایه و تمسخر بود.

نمونۀ نوع اول «مرگ سیاوش» است که ناجوانمردانه به دست افراسیاب کشته شد!

او که جوانی رشید و نیک رفتار بود در واکنش به بدکرداری پدرش «کیکاوس»، دربار او را ترک کرد و به افراسیاب پناه برد. افراسیاب او را گرامی داشت و دختر خود را به همسری او درآورد اما خوی و خصلت اهریمنی افراسیاب تاب تحمل آن جوان را نداشت و در نهایت در پی سعایت بدخواهان سیاوش را مظلومانه کشت.

 مغان چون از آن واقعۀ غم انگیز آگاهی یافتند، به پاس حرمت سیاوش، خاطر او را گرامی داشتند و مردم بخارا نیز همراه مغان به سوگ نشستند و ترانه ساختند و کار به جائی رسید که آن سروده‌ها را در همۀ کوی و برزن می‌خواندند که در حقیقت تجلیلی بود از خوبی و پاکی.

یکی از آن سرودها «کین سیاوش» نام داشت که تا قرن‌ها بعد باقی مانده بود و «نظامی گنجوی» از آن در شمار «سی لحن باربد»  نام برده است.

باستان شناسان در شهر کهن «پنجکنت» واقع در دره زرافشان تاجیکستان به دیوارنگاره‌ای دست یافته اند که در آن مردان و زنان گریبان دریده در کنار عماری یا تابوت سیاوش بر سر و سینه می زنند.

تصویر نوحه بر مرگ سیاوش که در اواخر دوران ساسانی ترسیم شده و زمان وقوع‌اش به حدود سه هزارسال پیش بر می‌گردد، فقط نمایانگر «سوگ سیاوش» در آن وادی نبود بلکه در سرتاسر گسترۀ ایران کهن به بهانه پاسداری از جوانمردی و پاک زیستی، آئین سوگ سیاوش و «سهراب» و «ایرج» و «فرود» و دیگر مظلومان تاریخ را برگزار و زندگی و مرگ آنان را حکایت می کردند و مردم می‌گریستند.

ایرانیان پاک سرشت پس از پذیرش اسلام نیز خوی و خصلت نیکو و قدردانی از جوانمردی و فداکاری را پاس داشتند و خاطرۀ اسوه‌های پاکبازی و جانبازی برای استقرار عدل و داد را  به همان شیوۀ پیشین گرامی داشتند.

حضرت امام حسین(ع) «سید الشهدا» که شاهد تبهکاری‌های «یزید» خلیفۀ بنی امیه بود، نتوانست از ظلمی که بر مردم می‌رفت، چشم بپوشد، او قیام کرد و در نهایت با یارانش در پیکار با تباهی و نامردمی مظلومانه به شهادت رسید!

این واقعۀ عظیم تاریخی در اسلام که نموداری از تلاشی بزرگ در راه حق بود، فصلی درخشان در اساطیر مذهبی ایرانیان شد، با گسترش و توسعۀ آن پای سایر حوادث مذهبی و وقایع غم‌انگیز دینی، به میان آمد و در آخر با کلیتی عام آنچه را که به رنج‌ها و مصائب خاندان رسول(ص) و پیشوایان شیعه می‌انجامید در برگرفت و ادبیات عامه و هنر مذهبی ملی نمایش بسط و گسترش یافت و کم کم یک هالۀ فرهنگی با بن مایۀ مذهبی و نمادها و نمودهای ایرانی بر پیرامون آن شکل گرفت.

«دیلمیان» شیعه جزو نخستین اشخاصی بودند که سعی در برگزاری آئین‎های سوگواری داشتند، «عضد الدوله» دیلمی (۳۳۸_۳۷۲ه.ق) که به نمایندگی خلیفه بر سراسر جنوب و غرب ایران با اقتدار حکمروائی می‌کرد، به دلیل انجام اقدامات عمرانی بزرگ در میان مردم محبوبیت داشت و این امر خود توجیهی در تبعیت مردم از او جهت گرایش به آئین‌های مذهبی شد.

از آن زمان کم و بیش آئین‌های سوگواری به مقتضای زمان انجام می‌شد تا دوران صفویه (۹۰۶تا۱۱۴۸ق) که مردم رنج دیده از فاجعۀ کشتار مغولان و تیموریان دل‌ریش بودند، فرصت یافتند تا با بازماندگان کربلا ابراز همدردی و زاری کنند.

از دوران صفوی به بعد روز به روز بر گسترش رونق تعزیه افزوده شد و با بهره گیری از نمایش‌ها و ابزار و آلات اروپائیان در برگزاری کارناوال های مذهبی، تعزیه در ایران رنگ و لعاب جدیدی گرفت که با گذشته متفاوت بود.

در عصر قاجار تعزیه سخت تحت تاثیر افکار و اندیشه های غربی قرار گرفت «ناصر الدین شاه» در مسافرت به فرنگ تماشاخانه‌های اروپائی را دیده و خوشش آمد، در ایران دستور داد که به تقلید از بنای «آلبرت هال» لندن که تئاتر سلطنتی انگلستان بود، محلی جهت نمایش ساخته شود.

در سال ۱۲۸۶ق دستور او اجرا شد و با مباشرت «دوستعلی‌خان معیر الممالک» عظیم ترین تماشاخانه‌ به نام «تکیه دولت» در ضلع شرقی کاخ گلستان ساخته شد، ناصرالدین شاه آن را به تعزیه خوانی اختصاص داد و خود با تشریفات خاص در تعزیۀ تکیه دولت حضور می یافت، حال آنکه عامه مردم شیفته، همواره بی ریا خاطره آزادگان را پاس می‌داشتند.

انتهای پیام/

کد خبر 1399061652116