وقتی سه عنصر یا مولفه شکل دهنده یک رسانه را بهدقت مورد ارزیابی قراردهیم درخواهیم یافت که موزه ها قبل از شکل گیری رسانههای جمعی در دوران مدرن به مثابه یک رسانه فراگیر اجتماعی وجود داشتهاند ولی کارکرد رسانهای آنها مورد غفلت واقع شده است.
یک رسانه دارای سه عنصر اساسی است که عبارتند از 1- فرستنده پیام 2- گیرنده یا مخاطب پیام 3- پیام یا به تعبیری محتوا که درحقیقت فرستنده ومخاطب بهواسطه پیام شکل گرفتهاند.
پیام یک موزه که در متن و بطن یک شی یا یک رویداد فرهنگی نهفته است دارای اثرگذاری بیشتری در مخاطب است تا آنکه بخواهد آن پیام را از طریق سایر رسانهها دریافت کند.
نکته مهم دیگر آنکه بعضی مواقع سایر رسانهها پیام خود را برای مخاطب ازبستر پیامی که در موزهها نهفته است به عاریت میگیرند وخودشان نقش رسانه واسطهای را ایفا میکنند، خود واژه موزه به لحاظ دارا بودن مفهوم و معنای خاص، پیامی را به مخاطب خود منتقل میکند که گویا رسانه بودن موزه در ذات خود واژه نهفته است نه در کارکرد آن، این تعبیر شاید شبیه همان جمله معروف مک لوهان باشد که گفته است رسانه همان پیام است و شاید ما بتوانیم آن تعبیر را نیز برای موزه ها بدین صورت بکار ببریم که موزه همان پیام است.
شاید دیگر نیازی به اثبات موزه ها درزمره سایر رسانههای ارتباط جمعی نباشیم و به این بسنده کنیم که تکاپو و پویاِیی موزهها دراهداف وبرنامه ها وعملکرد خود باعث ارتقاء جایگاه آنها درکنار سایر رسانهها میشود و گرنه موزهای که برای هر روز فعالیت خود برنامهای برای تولید پیام نداشته باشد مخاطب خود را از دست خواهد داد واز دست دادن مخاطب مساوی است با مرگ وزوال یک رسانه است.
موزه ها باید مانند سایر رسانههای فراگیر جمعی مثل رسانههای تصویری وصوتی ونوشتاری شامل سینما، تلویزیون، رادیو، کتاب، مجله، روزنامه وسایررسانهها در قالب فضای مجازی به تولید پیام جدید و محتوا بپردازند تا مخاطب خود را ازدست ندهند، این سرعت عمل درانتقال پیام و جذب مخاطب به میزان درک و آگاهی مدیران موزهها و آشنایی کارشناسان و راهنمایان موزهها با ابزارهای نوین انتقال پیام برمیگردد.
پیشنهاد میکنم موزهها با همکاری و مشارکت یکدیگر شبکهای گسترده برای انتقال پیام که متعلق به پهنه فرهنگی و تاریخی واجتماعی مشترک است را به اشتراک بگذارند و دایره پیام ومخاطب پیام خود راوسیعتر کنند که این نحوه تعامل در سطح بینالمللی بین موزهها در حوزه دیپلماسی فرهنگی است که چند موزه را با اهداف مشترک تبدیل به یک رسانه منطقهای و بینالمللی میکند، شبیه رسانههایی که هماکنون با اهداف سیاسی یا فرهنگی واجتماعی با تکیه بر یک زبان مشترک پیام ومحتوا برای مخاطبان تولید میکنند.
از آنجا که محتوا و پیام موزهها در اشیای به نمایش گذاشته شده درآن نهفته است بجاست که با استفاده از نوعی گفتمان جدید که متکی و مبتنی برنظریههای فرهنگی معاصر است واز فلسفههای جدید نشات گرفته نگاه کنیم. یکی از رویکردهای جدید فلسفی، دیدگاه تاویلشناسانه(هرمنوتیکی) به پدیدهها و آثار و وقایع و حتی اشیاء است که برگرفته از دیدگاههای حکما وفلاسفه ایرانی واسلامی است.
البته این امر جدیدی نیست و روشنفکران معاصر غربی با وام گرفتن از متفکران اسلامی آنرا مجدد مطرح کردهاند. برای شناخت ودرک بهتر این رویکرد معرفت شناسانه مبتنی بر نگاه تآویلی به آیات و روایات و پدیدهها وآثار، نقل یک روایت دعاگونه از حضرت ختمی مرتبت حضرت محمد مصطفی (ص)، شاید اندکی به درک وفهم موضوع کمک کند.
حضرت محمد (ص) در دعایی از خداوند شناخت بهتر وعمیقتر پدیدههای عالم و مفاهیم و ارزشهای مادی ومعنوی نهفته در ذات و ماهیت اشیا را تمنا میکند. آن دعا این است «اللهم ارنی الاشیاء کما هی» یعنی خداوندا پدیدهها واشیا را آنطور که شایسته شناخت بهتر است بهمن بازنما. در این دعا پیامبراکرم طالب شناخت بنمایه و درونمایه پدیدهها و نه دیدن صرف قالب یا فرم و شکل مادی اشیاء است.
اگر اشیا فرهنگی، تاریخی و هنری که ساخته ذهن و تفکر و ذوق و نبوغ و احساس انسانهاست را بخشی ازپدیدههای عالم محسوس در نظر بگیریم شناخت حقایق درونی و پی بردن به باطن پدیدهها نیازمند دو حوزه معرفتی و شناختی شامل علوم حصولی یا اکتسابی وعلوم حضوری یا شهودی است.
متاسفانه علوم جدید که اکتسابی وغیر حضوری هستند راهی به شناخت جنبههای معنوی ندارند و حتی میراثفرهنگی، معنوی وعرفانی را نیز بهصورت کمی ومادی ارزشگذاری میکنند.
درحوزه علوم انسانی دیدگاههای تحصُّلی جامعه شناسانی مثل «اگوست کنت» برسایر علوم انسانی مثل باستانشناسی، مردمشناسی وحتی تاریخ و ... سایه انداخته است، بنابراین موزهها که از اطلاعات این علوم تغذیه میکنند دارای ضعف و ناتوانی در شناخت ومعرفی اشیا و پدیدهها و رویدادهاست. از آنجا که مفاهیم وارزشهای میراثفرهنگی در دو بعد مادی ومعنوی تقسیم شده است نگاه تآویلشناسانه یکی از راههای درک وشناخت بهتر میراثفرهنگی ملموس و ناملموس است که بخشی از آنها در موزهها بهنمایش گذاشته شده است.
نقل مطلبی از مرحوم دکتر داریوش شایگان در کتاب «زیرآسمانهای جهان» اندکی به درک موضوع کمک میکند. مرحوم دکتر شایگان مینویسد بعد از پایان سمیناری درمشهد «پل ریکور» یکی از مهمترین نظریهپردازان هرمنوتیک را برای تجربه امر دینی و مقدسی که در حرم مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) سرشار از این معنویت و قداست بود دعوت کردم، زیرا آنجا فضایی مطلوب برای درک و تجربه یک امر مقدس در بیواسطهترین شکل ممکن بود. بعد از اینکه از حرم بیرون آمدیم پل ریکور به من گفت که از دیدن آن همه قداست و معنویت دچارهیبت و خشیتی شدم که در دیگر مکانهای مقدس درک نکردم و از بیانش نیزعاجزم.
بدون شک درک و رهیافت پل ریکور یک دریافت هرمنوتیکی ازمجموعه حرم مطهر بوده است که دیگران در معرفی آنجا نقشی نداشتهاند. اگر در کنار پل ریکور یک باستانشناس یا معمار یا راهنمای بناهای تاریخی بود با توصیفهای کمی و مادی که از مجموعه حرم مطهر حضرت علی ابن موسی الرضا (ع) وشناخت و درک شهودی و حضوری ازارزشهای معنوی و قدسی حرم نداشت به درک معنوی پل ریکور خدشه وارد میکرد.
انتهای پیام/
انتهای پیام/