میراث آریا: ساعت هفت صبح است، روز جمعه دوم تیرماه و اینجا مشهد مقدس است، شهرک شهید رجایی مجتمع اسلامی حضرت بقیهالله. امروز اما انگار اینجا خبرهایی است. مردم از صبح زود اینجا جمع شدهاند.
امروز اینجا مراسم بدرقه کاروان پیاده انصارالحصسین(ع) برگزار میشود. کاروانی متشکل از دهها عاشق و دلداده حضرت سید الهشدا که از امروز سفر معنوی خود را برای بیست و دومین سال پیاپی با پای پیاده از مشهد امام رضا تا کربلای معلی آغاز خواهند کرد.
مردم از گوشه گوشه شهر خود را به این منطقه رساندهاند منطقهای که در تقسیمبندیهای شهری به آن حاشیه شهر میگویند اما امروزاز اینجایی که به آن حاشیه شهر میگویند قرار است کاروان پیاده انصارالحسین (ع) حرکت خود را با دلی سرشار از عشق و دلداگی به سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، آغاز کند. برای همین خیلیها آمدهاند از مردم تا مسئولان، خبرنگارها هم امروز آمدهاند تا بیست و دومین حرکت این کاروان را ثبت و ضبط کنند و در ثواب نشر معارف اهل بیت (ع) با این کاروان سهیم باشند.
صدای صلوات مردم بلند میشود. بوی خوش اسپند به مشام میرسد و نوای آرام مداحی از بلند گوی مجتمع اسلامی به گوش میرسد که اشک را در چشمان این سیل جمعیت به ارمغان آورده است.
سخنرانی و دعای ندبه تمام شده و کم کم اعضای این کاروان آماده حرکت میشوند. آخرین توصیهها به اعضای کاروان میشود حرفهای نهایی از سوی برنامهریزان کاروان به این دلدادگان گفته میشود و در میان عطر خوش صلوات و بوی دلنشین سپند و با ذکر زیبای یا حسین (ع)، بیست و دومین کاروان پیاده مشهد تا کربلا سفر معنوی خود را از مشهد مقدس تا کربلای معلی آغاز می کنند.
فرشتههای سفیدپوشی که به زیارت حرم امام حسین(ع) میروند
بچههای کاروان لباس یکدست سفید پوشیدهاند لباسهای که آنها را درست مثل یک فرشتهها نشان میدهد فرشتههایی که به قصد زیارت قبر سیدالشهدا عزم خود را جزم کردهاند یا علی گفتهاند و راه افتادهاند.
طبق برنامه قرار است این کاروان ابتدا به حرم رضوی مشرف شوند آنجا با امام خوبیها که این سفر را برایشان امضا کرده وداع میکنند و بعد از نماز جمعه به سمت خروجی شهر به راه میافتند.
اعضای کاروان یکی یکی از زیر قرآن رد میشوند درست مثل روزهایی که از همین منطقه جوانان خوشدل و پیران خوشضمیر از زیر قرآن رد می شدند و با دعای خیر مردم و در میان سلام و صلوات راهی کربلای جبههها میشدند. آنها رفتند تا راه کربلا را باز کنند باز هم شد خدا را شکر و حالا این بچههای کاروان انصارالحسین(ع)هستند که حرکتشان آدم را به یاد روزهایی میاندازد که رزمندهها به کربلای جبههها اعزام شدند رزمندگانی که با شهادت خود راه کربلا را باز کردهاند و حالا این بچهها درست همان راهی را میروند که شهدا به آنان آموختهاند.
بچههای کاروان یکی یکی از زیر قرآن رد میشوند صدای صلوات و یاحسین (ع) فضا را پر کرده است مردم از زن و مرد خود را به این کاروان میرسانند بعضیهاشان بلند بلند گریه میکنند قطرههای اشک صورت خیلیها را خیس کرده است اگر خوب گوش کنی صدای آه و حسرت خیلیها را میشنوی.
سلام ما را به امام حسین برسانید
کاروان حرکت میکند صدای مداحی بلندتر میشود حسین آرام جانم / حسین روح و روانم ...
و مردم گریه میکنند گریههای بلند بلند. هرکسی سعی میکند در این شلوغی خودش را به بچههای کاروان برساند و فقط یک جمله به او بگوید «التماس دعا» و یا با حالتی از حسرت بگوید «سلام ما را به امام حسین برسانید» و بعد این اشک است که دیگر اجازه صحبت کردن را از آنها میگیرد. یکیشان در حالی که اشک و گریه امانش نمیدهد خودش را از لابه لای سیل جمعیت به بچههای کاروان میرساند و بریده بریده و بادلی شکسته می گوید: «سلام ما را به امام حسین (ع)، برسانید و بگویید ما را هم بطلبد ما هم دلتنگ کربلا هستیم.»
هر لحظه بر سیل جمعیت افزوده میشود. صدای این کاروان همه را یاد دستههای سیهزنی محرم میاندازند راستی گفتم محرم تا یادم نرفته این را هم بگویم که این کاروان طوری برنامهریزی کرده که چند روز قبل از اربعین وارد کربلا میشود و روز اربعین که شروع جاذبه مغناطیسی حسین (ع) است، این بچه خود را میرسانند به کربلا و به اقیانوس بیکرانی میپیوندند که از گوشه و کنار دنیا اربعین خود را به کربلا رساندهاند.
کاروان راه خودش را در مشهد کوچه به کوچه و خیابان به خیابان ادامه میدهد مردم خیلیها شان هنوز اشک میریزند بعضیهاشان همراه با صدای مداحی که از بلندگو پخش میشود آرام آرام سینه میزنند. بعضی ها هم از همین حالا کفشهای خود را درآوردهاند و پای برهنه این کاروان را تا حرم امام هشتم بدرقه میکنند.
دلهای اهل سنت هم راهی کربلا شد
در میان بدرقه کنندهها چشمم به افرادی میافتد که میگویند اهل تسنن هستند و با دیدن کاروان پیاده کربلا دلشان طاقت نیاورده و خودشان را به این کاروان رساندهاند. عبدلرحیم کاسب است و مغازه دارد، میگوید: کاروان را که دیدم دلم شکست مغازه را بستم و با این کاروان راهی شدم. این پا و آن پا میکنم و بالاخره حرف دلم را میپرسم و میگویم: اما شما اهل سنت هستید درست است؟ چیزی نمیگوید سرش را میاندازد پایین بعض سختی دارد، کمی سکوت میکند و بعد در حالی که از شدت بعض صدایش به سختی در میآید، میگوید: آخر امام حسین فرق میکند. عشق به امام حسین شیعه و سنی نمیشناسد. این را میگوید و قدمهایش را محکمتر بر میدارد. به فکر فرو میروم به حرفهای عبدالرحیم فکر میکنم. راه میافتم قسمت جلوی کاروان باید با یکی از بچهها صحبت کنم هنوز توی فکر حرف این برادر اهل سنت هستم که چشمم میافتد به بنر بزرگی که توسط دو نفر در جلوی کاروان در حرکت است. نوشته روی بنر را میخوانم: «اصلا حسین جنس غمش فرق میکند / این راه عشق پیچ و خم فرق میکند» هنوز دارم به حرفهای عبدالرحیم فکر میکنم اما انگار پاسخ سوالم را با این شعر بیشتر گرفتهام.
به سراغ محمد رجبی میروم. مدیر مجتمع اسلامی بقیه الله مشهد و مسئول کاروان پیاده انصارالحسین (ع)، جوان است اما با تجربه. این کاروان بیست و دومین کاروان پیادهای است که او و دوستانش در مجتمع اسلامی بقیهالله مشهد راهاندازی کردهاند.
رجبی میگوید: 22 سال متوالی این کاروان مسافر کربلاست. مسافران کربلا هر سال فرق میکنند اما در بین آنها افرادی هم هستند که مسافر دائمیاند یا حداقل چند سالی است که با این کاروان همراه میشوند. نمونهاش پیرمرد نابینایی است که از داشتن چشم محروم است اما کاملا مشخص است که اگرچه چشم ندارد اما بصیر است. راه را میبیند از خیلیها هم بهتر. چند سالی قبل که با کاروان همراه شده بود. از مشهد تا کربلا عصا میزند و میرود. او راه را خوب بلد است.
رجبی میگوید: حرکت کاروان پیاده انصارالحسین(ع)، تنها یک حرکت پیادهروی نیست بلکه هدف اصلی حرکت این کاروان انتقال پیام عاشورا و تبیین قیام حضرت سیدالشهدا(ع) از شهری به شهر دیگر است.
آن طور که او می گوید: این کاروان پس از عبور از شهرهای تربتحیدریه، بجستان، فردوس، طبس، خور و بیابانک، نائین، ورزنه، شهرضا، دهاقان، بروجن، لردگان، ایذه، اهواز، آبادان و خرمشهر به شلمچه خواهد رسید.
رجبی البته این را هم اضافه می ند که هدف از این حرکت و پیادهروی به کربلا صرفا زیارت نیست، بلکه این حرکت یک حرکت فرهنگی و معنوی است که احساسات مردم را تحریک میکند و عواطف آنان را نسبت به سید الشهداء(ع) افزایش میدهد.
پنجره فولاد رضا برات کربلا میده
حالا کاروان کم کم به نزدیکیهای حرم امام رضا رسیده است. گنبد و گلدستههای حرم حالا دیگر کاملا نمایان است. مردم با این کاروان چند کیلیومتر با پای پیاده آمدهاند تا حداقل این کاروان را تا حرم امام هشتم بدرقه کنند. کاروان به ورودی حرم که میرسد حالا زائران امام هشتم هم به جمع دلشکستگان و آرزومندان این کاروان افزوده میشوند. صدای اشک و آه و ناله مردم اینجا هم به گوش میرسد. زائران امام مهربانیها یک چشمشان به گنبد آقاست و یک چشمشان به این کاروان. اشک میریزند و گریه میکنند. کاروان وارد حرم میشود حالا صحنه قشنگی شکل گرفته است بچههای سفید پوش کاروان انصارالحسین (ع)، دست روی سینه گذاشتهاند و با احترام به ولی نعمتشان امام هشتم سلام میکنند و هیچ کس نمیداند توی دل این بچهها چه میگذرد حتی گریههای بلند بلند بعضی از بچهها و اشکهایی که روی گونه خیلی از آنها در روبه روی گنبد طلایی ضامن آهو نشسته است هم نمیتواند بازگو کننده همه آنچه باشد که در دل این بچهها میگذرد. اما همه آنها خوب میدانند که سفر کربلای آنها را امام رضا امضا کرده است.
کاروان وارد حرم میشود و بعد از زیارت به صفوف مردم برای نماز جمعه میپیوندند. کاروان بعد از نماز جمعه دوباره به راه میافتد این بار به سمت خروجی مشهد و جادهای که به پلیس راه میرسد. انگار جاده انتظار این کاروان را برای بیست و دومین سال میکشد. آسفالتهای سیاه جاده با این کاروان سفید پوش رفاقتی دیرینه دارد.
بعد از استراحتی کوتاه و صرف ناهار حالا دیگر وقت وداع با کاروان فرا رسیده است مردم دیگر از اینجا به بعد باید برگردند مخصوصا خانوادههایی که با کاروان آمدهاند حالا دیگر وقت خداحافظی است. برای مردمی که دلشان با این کاروان است خداحافظی و وداع حالا دیگر خیلی سخت است اما چارهای نیست.
بدرقه کنندهها با کاروان خداحافظی میکنند. کاروان دوباره راه میافتد نوای خوش مداحی و ذکر دلنشین یا حسین همچنان از بلندگو به گوش میرسد. کاروان در میان آه، اشک و حسرت بدرقه کنندگان راه میافتد. مردم هنوز با چشمانی خیس و دلی شکسته کاروان را نگاه میکنند. میایستم به کناری و مثل همه مردم با حسرتی عجیب آخرین نگاههای خودم را به این کاروان میدوزم. کاروان کربلا به راه میافتد، دلم حسابی شکسته، دست خودم نیست اشک پهنای صورتم را خیس کرده است...
انتهای پیام/
نظر شما