پل‌های متحرک انزلی

انزلی از گذشته به دو قسمت انزلی و غازیان تبدیل می‌شود که پلی متحرک این دو بخش را به هم متصل می‌کند. این پل امروزه به صورت مدرن درآمده و کماکان راه ارتباطی غازیان به انزلی به شمار می‌رود.

حسین ارجوند، پژوهشگر تاریخ انزلی در یادداشتی نوشت: تاریخ بندرانزلی روایت‌های ناشنیده بسیاری دارد که در میان ازدحام تحولات روزگار به دست فراموشی سپرده شده است، در تاریخ هر شهر، گاه سازه‌هایی ظهور می‌کند که نه تنها ارتباط میان دو نقطه جغرافیایی، بلکه پیوندی میان گذشته و آینده برقرار می‌سازند. پل‌های متحرک تاریخی انزلی و غازیان، نمونه‌ای از چنین میراث جاودانی‌اند که بر فراز مرداب تاریخی انزلی، صدای پای مدرنیته را به گوش می‌رساندند.

در جغرافیای خاص این شهر، از گذشته‌های دور نیاز به پلی احساس می‌شد که دو سوی شرقی و غربی آن را به هم متصل کند. نیازی که تنها محدود به عبور و مرور نبود، بلکه نمادی از اشتیاق به آبادانی و پیوندی نوین بین بخش تجاری و قدیمی شهر بود.

در سال ۱۳۱۴ نخبگان انزلی که به این شهر عشق می‌ورزیدند و رؤیای احداث پلی همچون پل‌های باشکوه ممالک متمدن فرنگ، در ذهنشان جان گرفته بود، با متقاعد ساختن حکومت مرکزی، قرارداد احداث دو پُل را با یک شرکت سوئدی منعقد کردند.

بدین ترتیب شرکت سوئدی سنتاب که آوازه‌اش در پل‌سازی و مهندسی در دنیا به گوش می‌رسید، با همراهی شرکت موتالا ورکستاد، یکی از پیشروترین سازندگان قطعات مکانیکی جهان، این رؤیا را به واقعیت بدل ساخت. پل‌های متحرک غازیان و انزلی، در زمان خود شاهکارهایی از دقت و زیبایی به‌شمار می‌آمدند که برازنده دروازه اروپا بود.

هر جزئی از این پل‌ها، از شمع‌های مقاومت پایه‌ها گرفته تا طاق‌های بتن مسلح و سیستم روشنایی، حکایت از هنری بی‌بدیل دارد. اما شاید جذاب‌ترین بخش این پل‌ها، سیستم فلزی متحرک ۲۵ متری آن‌ها باشد که شرکت موتلا ساخته بود؛ سازه‌ای که با ترکیب موتورهای مکانیکی و گیربکس‌های عظیم، آن هم در زمانی که فناوری هنوز جوان بود، قطعات فلزی پل را به سوی آسمان بالا می‌برد و راه را برای گذر کشتی‌های صیادی و تجاری به مرداب باز می‌کرد.

واقعیت این است که پل‌ها، تنها گذرگاهی از نقطه‌ای به نقطه‌ای دیگر نیستند؛ آن‌ها حافظه‌ای جمعی‌اند؛ شاهدی بی‌زبان بر داستان‌هایی که بر انسان‌ها گذشته است. پل غازیان، در دل مه گرفته و خاکستری انزلی، خود راوی یکی از تلخ‌ترین فصل‌های تاریخ است؛ فصلی که در اوایل بهار ۱۳۲۱، فقط با گذشت هفت ماه از هجوم متفقین و بمباران همین پُل و شهر، جان‌های خسته و ارواح شکست‌خورده پناهندگان لهستانی را در آغوش گرفت.

این پل، در آن روزگار، نه تنها پیوندی میان شرق و غرب انزلی بود، بلکه مرزی میان رنج‌های گذشته و سرنوشت نامعلوم آینده برای کسانی شد که از رنج و مشقت اردوگاه‌های کار اجباری جان به‌در برده بودند و اما اینک، روایتی که پیش روی شماست، تکه‌ای از حافظه یک بنای تاریخی‌ست و خاطره‌ انسان‌هایی را زنده می‌کند که روزی به اینجا پناه آوردند و همشهریان فقیر اما سخاوتمند ما، با آغوش باز آن‌ها را پذیرفتند.

در گرگ و میش سحرگاهی سرد از بهار، که هنوز در گوشه و کنار خیابان لکه‌های سفید باقی مانده از برف چند روز پیش به چشم می‌خورد، از بالکن گراند هتل غازیان به بیرون نگریست. همهمه‌ای مبهمی از دوردست‌ها، همچون نجواهایی گمشده در زمان، در گوشش پیچید، بوی تعفنی غیر قابل تحمل همراه نسیم در فضای اسکله‌ها پیچیده بود. نگاهش به بندر افتاد؛ بندری که زیر پرده‌ای سنگین از مه غلیظ، خاموش و اسرارآمیز آرمیده بود، گویی در رؤیایی از گذشته گم شده است.

از آن بالا، او نظاره‌گر ستونی طولانی و غم‌انگیز از پناهندگان لهستانی بود که با گام‌هایی لرزان و وضعی رقت‌بار از کشتی پایین می‌آمدند. لباس‌های ژنده و چهره‌های خسته‌شان، آنان را به اشباحی لرزان تبدیل کرده بود که از روی پُل غازیان، افتان و خیزان، به سوی انزلی پیش می‌رفتند. در ساحل آن سمت شهر «اردوگاه کثیف» قرار داشت که می‌بایست لباس‌های آلوده خویش را درآورده و بسوزانند.

چراغ‌های کم‌سوی شهر، سایه‌های نحیف و بیمارشان را بر سطح خیس و تاریک پل نقش میزد، در آن فضای سنگین و سرد، صدای سرفه‌های خشک، زمزمه‌های بی‌رمق و گاهی فریاد کودکانی که روی پُل به زمین می‌افتادند، در هم می‌آمیخت.

آنانی که هنوز رمقی در جان داشتند، در حالی که گرسنگی و بیماری، جسم و روحشان را می‌خورد، بی‌اعتنا به اطراف، با کورسویی از امید، به راه خود ادامه می‌دادند. ولی افسوس که برای عده‌ای بعد از سال‌ها تحمل مرارت‌های طاقت‌فرسا، هنگام رسیدن به این سرزمین غریبه، قصه زندگی‌شان به پایان می‌رسید.

و اما برای انبوهی دیگر، پل غازیان، آخرین راهی بود که آنان را از رنج‌های گذشته‌شان جدا می‌کرد؛ راهی که به فراموشی یا شاید به سرنوشتی نامعلوم ختم می‌شد. در دوردست، در کنار ساحل، شعله‌های آتشی زبانه می‌کشید که لباس‌های آلوده را به کام خود می‌برد، همانگونه که این آخرین سفر طولانی و مشقت‌بار دریایی، جان و توانشان را بلعیده بود.

آن‌ها از سرمای استخوان‌سوز اردوگاه‌های سیبری به گرمای شن‌های داغ بندر پهلوی پناه آورده بودند، گویی از دل جهنمی یخ‌زده به آستانه‌ بهشتی گرم رسیده‌اند. اما چه حسرت‌بار، که این سفر جانکاه، رمقی برایشان نگذاشته بود تا گرمای زندگی را دوباره در آغوش بکشند. انزلی در این صبحِ نوروزِ سال ۱۳۲۱، در پس پرده‌ای از مه و غبار خاکستر، آرام و سنگین فرو رفته بود؛ گویی خودش نیز از حضور پناهندگان خسته و رنج‌کشیده‌ای که از پل عبور می‌کردند، شرمنده و مغموم بود.

این صحنه، تنها پرده‌ای کوچک از صدها رویداد تاریخی بود که انزلی و بناهای ارزشمندش همچون پل متحرک غازیان، در گذر سالیان طولانی به چشم دیده‌اند. این سازه‌های ارزشمند، فراتر از نمادی از ورود شهر به عصر مدرن، بلکه میراثی گرانب‌ها از هویت تاریخی ما هستند و اما کاش این‌بار وقتی بر روی این پُل قدم گذاشتیم، یادمان باشد این بناهای فرسوده دیرپا، روایتگر داستان‌هایی هستند که در گوشه و کنار این شهر رخ داده و همچنان با شکوهی خاموش، لحظه‌های تلخ و شیرین گذشته را برایمان بازگو می‌کنند.

انتهای پیام/

کد خبر 1403101700981
دبیر مرضیه امیری

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
captcha