یکی از این هنرها که در آن میتوان شاهد عناصر و نمادهای هنر شیعی بود نقاشی قهوهخانهای است که در آن وقایع و روایات شیعی با زبان رنگ و نقش به تصویر کشیده شده است. در پرده قهوهخانهای موزه پهنه سمنان داستانهای متعددی بر اساس مضامین مذهبی و شیعی وجود دارد که در این قسمت به تحلیل چند داستان میپردازیم.
داستان نجات سلطان قیس به دست امام حسین (ع)
در سمت چپ و پایین پرده داستان نجات سلطان قیس به دست امام حسین (ع) در روز عاشورا به تصویر کشیده شده است. سلطان قیس با لباسی سبز با سردوشیهای طلایی و تاجی بر سر به همراه وزیرش مقابل امام حسین (ع) با پیکری زخمی و خونآلود و سوار بر ذوالجناح که تیرهایی بر تنش فرورفته ایستاده است. در سمت چپ سلطان، شیری بر زمین نشسته و در سمت راست، وزیر سلطان ایستاده و در پشت سر آنها درختان انبوهی مشاهده میشود . سلطان قیس، پادشاه یکی از ممالک هندوستان، در روز عاشورا و به هنگام شکار مورد هجوم شیری قرار میگیرد و چون این فرد، امام حسین (ع) را به یاری میطلبد آن حضرت در بحبوحه جنگ با اشقیا، موقّتا از نبرد دست برمیدارد و با بدنی زخمی و تشنه به یاری آمده و او را از گزند شیر نجات میدهد و شیر در مقابل، صورت بر قدم حضرت میگذارد و گریه میکند. سلطان قیس چون حال امام (ع) را میبیند، پیشنهاد یاری در جنگ را میدهد و امام حسین (ع) قبول نمیکنند و خاکی به او میدهند و میفرمایند : «هر وقت این خاک به خون تبدیل شد برای من سوگواری کن.»
بنا بر روایات این حکایت فاقد اعتبار تاریخی است.
داستان جوانمرد قصاب و امام علی (ع)
در سمت چپ و میانه تابلو، داستان جوانمرد قصاب به تصویر درآمده است. حضرت علی (ع) با عبایی قهوهای، دستاری سبز و هالهای نور در دور سر در کنار کنیزکی با چادر مشکی در دکان قصابی ایستاده و در مقابل، جوانمرد قصاب با کلاهی بر سر و چاقویی در دست در حال بریدن دست دیگرش در کنار قنبر غلام سیاهپوست امام علی (ع) ایستاده است. در رابطه با شخصیت جوانمرد قصاب روایتهای متفاوتی ذکر شده است. جوانمرد قصاب نام شخصیتی نیمهافسانهای است و آرامگاه او در نزدیکی شهرری است که در پارهای از متون به آن اشاره شده، در این داستان کنیزکی از جوانمرد قصاب گوشت میخواهد اما به هر گوشتی که جوانمرد به او میدهد راضی نمیشود. جوانمرد خشمگین شده و پول او را پس میدهد. کنیزک که از ملامت و آزار ارباب خود میترسد، شروع به گریه میکند. حضرت علی (ع) در حال گذر از آنجا مشکل کنیز را درمییابد و به جوانمرد میگوید که به کنیز گوشت بدهد. جوانمرد که حضرت علی (ع) را نمیشناسد امتناع میکند. پس از رفتن امام، قنبر، جوانمرد را از شخصیت آن حضرت آگاه میکند و جوانمرد از فرط ناراحتی دو چشم خود را با کارد بیرون آورده و دست خود را با ساطور از تن جدا میکند و به قنبر میگوید که آن را برای عرض ادب و عذرخواهی نزد ایشان ببرد و به اذن امام علی (ع) چشم و دست جوانمرد درمان میشود.
داستان شیر فضه در مقابل شهدا و خیمه دارالحرب
در قسمت چپ و بالای تصویر خیمه دارالحرب و شیر فضه به تصویر کشیده شده است. زنی با چادر مشکی و روبنده در کنار بدنهای بدون سر شهدای کربلا با هالههای نور گرد سرشان ایستاده است و در پشت سرش خیمههای یاران و اهل بیت امام حسین قرار دارد و تصویر شیری بهعنوان محافظ و مراقب در کنار شهدا مشاهده میشود. فضه دختر یکی از پادشاهان هند بود که بعد از اسارت در جنگ بهعنوان کنیز به حبشه فرستاده شد و به خدمت حضرت فاطمه (س) درآمد. پس از شهادت امام حسین (ع) در روز عاشورا، فضّه به این محل آمد و از شیری درخواست کرد تا به صحنه واقعه بیاید و جلوی تاختن اسبها بر جسد امام حسین (ع) و یارانش را بگیرد. این مقام در محله باب النجف از محلات شهر مقدس کربلا، در کوچهای به نام شیر فضه واقع است. بر اساس همین نقل نیز ، در مراسم شبیهخوانی و تعزیه کربلا، کسی در پوست شیر میرود و در میدان نبرد حاضر میشود و پسازآنکه سیدالشهداء شهید میشود خود را به بالین پیکر او میرساند و میگرید و این صحنه، سبب تأثر و گریه تماشاگران تعزیه میشود. این داستان اعتبار کافی ندارد و مخالف واقعیات تاریخی است.
خیمه دارالحرب خیمه بزرگی بود که شهدای کربلا را به آن منتقل میکردند. در روز عاشورا سپاهیان عمر سعد پس از به شهادت رساندن امام حسین (ع) و یارانش، بدن آنها را با اسبانشان لگدکوب کردند و خیمهها را آتش زدند و اموال آنها را به غارت بردند.
* گزارش از راضیه طاهری، کارشناس حفاظت و مرمت آثار تاریخی اداره کل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی استان سمنان
انتهای پیام/