شال که با تلفظ (Shawl) وارد فرهنگ و زبان انگلیسیها شد، در ابتدا از پشم و سپس از ابریشم بافته میشد. شالهای پشمی همانگونه که از نامشان پیداست، از پشم تهیه میشد و دارای کاربردهای زیر بود:
1. پارچههای کمعرضی که برای جلوگیری از کمردرد و یا برای محفوظ ماندن کلیهها در برابر سرما به کمر میبستند.
نوع بافت و رنگهای به کار رفته در این شالها، با توجه به جنسیت اشخاص متفاوت بود: شالهای زنان با رنگهای تند و شاد همراه با نقوشی متنوع و یا خانههای شطرنجی و مواج (رنگینکمان) بافته میشد، شالهای مردان اغلب به رنگهای تیره و تکرنگ مثل آبی، طوسی سیر، فیلی، سیاه، قهوهای و سورمهای این شالها علاوه بر زینت لباس، تکهای جدانشدنی از لباس افراد به شمار میرفت و تمامی اقشار متناسب با شأن و مقام اجتماعی خویش از آن استفاده میکردند.
شالهایی با پشم نسبتا زبر و کلفت مختص اقشار متوسط جامعه گیلانی و پشمهای مرغوب و نرم و سبک متعلق به بزرگان و خوانین بود که پیشکش ممتاز و ارزندهای به شمار میرفت و به «طاق شال» مشهور بود. این طاق شالها یا ترمهشالها نه تنها در گیلان، بلکه در سرتاسر ایران بافندگان بسیار داشت. طاقشالها عموما دو رویه و با نوارهای پهن و یا باریک هفترنگ و یا راهراه بافته میشدند که رنگهای شاد و تند با طرحهای گل و بوته آن را بیشتر برای مجالس عروسی و جشنهای سنتی و مردان در لباسهای تشریفاتی و رسمی استفاده میکردند. به تدریج شالهایی با رنگهای تیره در مجالس عزاداری و سوگواری رواج پیدا کرد. این عامل سبب شد که رنگهای تیره و کدر جایگزین رنگهای شاد و تند شوند.
2. شالی که از آن به عنوان پارچه استفاده میکردند. بافندگان، این شالهای کمعرض را با مهارت و استادی تمام به هم متصل میکردند و زنان از آن پیراهن، شلوار، جلیقه، کت و… میدوختند. همانگونه که اشاره شد، کیفیت جنس این لباسها به نوع پشم آن بستگی داشت، به طوری که از پشم بهاره که قدرت چسبندگی کمتری داشت برای بافتن شالها بهره میگرفتند و از پشمهای بسیار زبر و خشن لباس کمارزشی به نام «پشمینه» برای درویشان تهیه میکردند. در اکثر نقاط گیلان بافندگانی به بافتن شال مشغول بودند که علاوه بر درآمدزایی، اوقات فراغت بانوان گیلانی را نیز پر میکرد و جهیزیه مناسبی برای دختران دمبخت محسوب میشد. این شالها در شرق گیلان با نام «چادرشب» شناخته میشدند.
بافتن شال در غرب گیلان رواج بیشتری داشت تا آنجا که دهکدهای در تالش جنوبی به همین نام معروف شد. در واقع، قریب به اتفاق شهرها و روستاهای منطقه غرب گیلان با دو دستگاه (افقی یا عمودی) شال میبافتند و نیاز پوشاک استان را برآورده میکردند.
برخلاف شرق، در غرب گیلان به پارچه ضخیمی که بر اثر مالش غیر قابل نفوذ باشد شال اطلاق میکردند. بافندگان تالش در هر روز ۵۰ متر شال به عرض هفتاد سانتیمتر میبافتند و پس از اتمام، آن را در آب ولرم مالش میدادند و آب به راحتی از آن عبور نمیکرد. بیشتر مواقع انجام این کار را به عهده مشتریها میگذاشتند. خصیصه دیگر بافندگان تالشی این بود که هرگز محصول بافتهشده خویش را نمیفروختند. آنان پس از آن که مشتریها پشم مورد نیاز را تهیه میکردند، در قبال دستمزد شروع به بافتن میکردند.
این موضوع در بافندگان فومن، شفت، ماسوله، چنار رودخان و امامزاده ابراهیم متفاوت بود. آنان تا دهه پنجاه تولیدات خود را در بازارهای رشت در معرض فروش میگذاشتند.
تا دهههای اخیر عمدهترین تولیدکنندگان شال در گیلان شهرهایی چون شفت، فومن، صومعهسرا، اسالم، امامزاده ابراهیم، امامزاده اسحاق، ویسرود، چناررودخان، رودبار، شال، ماسوله، آستارا، (حیران و عنبرانمحله)، رضوانشهر، هشتپر، سیاهکل، رودسر، لاهیجان، ماسال (گنزر، شالما)، لنگرود، منجیل و لوشان بودند که متأسفانه با پیشرفت صنایع، این صنعت رو به افول گذاشت. هماکنون تنها در روستای ویسرود از توابع شفت و هشتپر تالش افراد به صورت تفننی در حال بافت شال هستند.
3. نوع دیگر شال که در گیلان بافته میشد، «شال چادر» نام داشت که بیشتر مطلوب دامداران و عشایر کوهنشین بود و برای ساختن کلبههای کوهستانی چون کومه (نیمه استوانهای و یا تخممرغی)، پرگا، گوال، پُرو یا پُری (نام کلبههای ییلاقی به زبان محلی) به کار میرفت. این چادر شالها برای این که استحکام و مقاومت بیشتری داشته باشند از موی بز بافته میشدند. پشم این شالها در عرض کم بافته میشده و همانند شالهای دیگر پس از اتمام بافت، با مهارت در کنار هم دوخته و سپس روی اسکلت اقامتگاه موقت کوهستانی کشیده میشدند. این شالها به تدریج به جهت رنگ سیاه خود با نام «سیاهچادر» شهرت یافتند که در حال حاضر نیز مورد کاربرد ییلاقنشینان است. در این میان، زنان هنرمند گیلانی به غیر از استفاده به صورت چادر، از این شال برای دوختن شلوار و خورجین نیز بهره میبردند.
شالچادرها با دستگاه افقی در سیاهمزگی، ماسال، هشتپر، رضوانشهر، ماسال شاندرمن، فومن، ویسرود، ماسوله و شفت بافته میشدند.
4. «شال پشمی دندانی» یا «گُل خورد» شالی است که علاوه بر پشم از ابریشم نیز بافته میشد که امروزه اثری از آن باقی نمانده و تنها تصویر نمونهای از آن در کنار مقاله فیلیس آکرمن در کتاب سیری در صنایعدستی ایران به چاپ رسیده است. این شال گویا در گیلان و به ویژه در روستای پاشاکی بافته میشده است. نقش اصلی شال دندانی اغلب به صورت گُل ساده، خورشید تابان و یا ستاره در رنگهای متنوع به شکلهای متضاد نقش زده میشد. این نقوش گرهزدنی گاه به اندازه یک نقطه کوچک به فواصل نزدیک به هم و یا یک دایره بزرگ بر روی پارچه ایجاد میشد. گاه در اطراف آن نقطهها، نقش یک رشته گلهای کوچک و یا ستارههایی به شکل یک حلقه بافته میشد زیبایی این دستبافته پشمی را دو چندان میکرد. فیلیس آکرمن نیز ویژگی این بافته را چنین توصیف میکند: «کاربرد آن به شکل روسری هفترنگ پشمی دستبافت بزرگی است که ترنج چهارگوش به رنگ قهوهای تا سیاه در وسط آن دارد. در درون آن نگارهای مدور به شیوه دندانی به رنگ سفید و آجری نقش شده است. حاشیهای به رنگ زرد طلایی بر گرد محور تیرهرنگ است و سرانجام دو نوار قرمز و سیاه با حاشیهی گلهای دندانی به صورت دایرههایی با خطوط حاشیهدار ترکیب ساده، ولی دلنشین آن را کامل میکنند. مقنعه، روسری، قطعه درازی از ابریشم مستطیل شکل و سنگین به رنگ آجری، نقش دندانی است که مردان از آن به صورت کمربند و شال و زنان به صورت روسری استفاده میکردهاند. طرح دندانی نمای خوشترکیب و پرتنوعی است از نقطههای روشن زردرنگ و نقشهای برجستهای که از سایر گرهها پدید میآید و دایرهها و نقش اسلیمی و خطوط و صور هندسی، نوارهای راهراهی از همین جنس اغلب در پارچه پیراهن یا شلوار. در کنار حاشیههای گلدوزیشده منظم میشود. در دهکده پاشاکی گیلان هنوز شالدندانی بافته میشود. هر نوعروسی برای تهیه قطعهای پارچه به طول ۱۵۰ سانتیمتر و عرض ۳۵ سانتیمتر، نخریسی و بافندگی و گرهزنی و رنگرزی میکند.» «اکرمن: صفحه ۲۰۱».
در هر حال، شال دندانی همانند شالهای دیگری چون کورشاق با رواج ابریشم تکامل یافت و علاقهمندانی پیدا کرد. شال کورشاق را در گیلان زنان لشتنشا میبافتند و مخصوص منطقه شرق گیلان بود. شال مزبور در ابتدا از پشم نرم و لطیف تهیه میشد و بازرگانان و تاجران فراوانی را به سوی خود میکشاند. آنان در رقابتی تنگاتنگ با یکدیگر، تلاش میکردند تا این شالها را به چنگ آورند و صادر کنند. در این میان، بازرگانان تفلیسی بهترین صادرکنندگان این شالها به کشورهای اروپایی به شمار میرفتند.
گرجیها نیز پس از خریداری، آن را روی لباسهای سنتیشان به کمر میبستند. آنچه این شال را از شالهای دیگر متمایز میکرد، مرغوبیت پشم، رنگبندیهای شاد و زنده و وجود نقوش متنوعی چون گل و بوته، پرندگان و حیوانات و طرحهای اسلیمی آن بود.
5. چاشو: چادرشب یا به گویش محلی «چاشو» در آغاز از پشمهای لطیف و سبک تهیه میشد که به «لاوبند» شهرت داشت. اهالی لاهیجان به این نوع پارچهها «کمردبد» میگفتند. لاوند به زبان محلی یعنی بستن و گرهزدن و به پارچههایی اطلاق میشد که بتوان آن را به چیزی گره زد و بست. این پارچه حتی میتوانست بقچهای برای گرهزدن دیگر غذا باشد. این نکته قابل ذکر است که لاوندها علاوه بر بستهشدن به کمر، در شبهای تابستان ملحفه و یا روانداز برای اعضای خانواده بودند. با گذشت زمان از حدود سی یا چهل سال پیش، لاوبندها در بین مردمان شهرنشین به «چادرشب» تغییرنام یافت و در میان خود اهالی «چارشو» خوانده شد.
لاوبندهای پشمی یا چاشو دارای دستهبندی نیز بودند. بافتههای کمارزش اغلب به صورت انواع دستمالها، روکش داخلی پالشها و تشکها، انواع لباسهای خانگی و… به شیوه ساده تک رنگ و گاه بدون رنگ و با رنگ اصلی خود پشم و بدون نقش و نگار بافته میشد و یا به صورت دستبافتهایی از پشم مرغوب برای مصارف تزئینی خانهها چون پرده، روکش طاقچه، رختخوابپیچ و رویه اصلی لحاف و تشک تهیه میشد. این پارچهها همواره پوشیده از نقش و نگارهای زیبایی بود که از ذهن و ضمیر خلاق روستائیان نشأت میگرفت و ریشههای آن در کهنترین دستبافته پشمی، یعنی قالی «پازیرک» دیده شده است.
با آغاز پرورش کرم ابریشم در گیلان، بانوان منطقه برای دستیافتن به منسوجات ظریفتر و زیباتر، ابریشم را جانشین پشم کردند و پارچههای ابریشمی برای مصارف تزئینی و بافت انواع لباسهای مخصوص اعیاد و جشنها و مراسم سنتی با نقش و نگارهایی اسلیمی، نباتی، حیوانی به رنگهای سبز، آبی، زرد، قرمز، جگری، گلی، آجری، سورمهای، قهوهای و… تهیه میکردند. البته طرحهای شطرنجی، پیچازی و مواج را گاه با ابریشم برای افراد فرودست میبافتند. زنان پس از ابریشمکشی ابریشمهای مرغوب را میفروختند و با تبدیل کردن نخاله یا ضایعات ابریشم آن را برای مصارف داخلی خود میریسیدند و به شکل نوارهای باریکی به عرض ۳۰ سانتیمتر میبافتند. این نوارها برحسب چله پس از رنگآمیزی با رنگهای طبیعی با آراستهشدن به پل و بوته و نقوش انتزاعی دلخواه بافندگان و تقاضای بازار، در کنار هم دوخته میشدند.
نقوش رایج در چادرشبها عبارتند از: انواع درختان (چنار، سرو، کاج و…)، اسبسوار، گوزن با شاخهای بلند، زن تاجدار، گل دریایی، قالی گل، اریبگل، ماهگل، پروانه، گلیمگل، گل چلچراغ، صندوقچه گل، گنجشک، بلبل، شانه گل، شطرنجی و خورجین.
اواخر دهه پنجاه با گران و نایاب شدن ابریشم و بصرفهنبودن پرورش کرم ابریشم، بافندگان ناگزیر شدند پنبه و ابریشمهای مصنوعی یا کامواهای رنگی موجود در بازار را جانشین ابریشم کنند و کار ارزانتری به بازار عرضه کنند. در گذشته اکثر نقاط شرق گیلان، چه روستاها و چه شهرهایی نظیر رودسر، کلاچای، بیبالان، گلدشت، واجارگاه، قاسمآباد سفلی، قاسمآباد علیا، لاهیجان، املش و مبادرت به بافتن چادرشب میکردند. در حال حاضر، تنها در قاسمآباد و روستاهای اطراف آن زنان خستگیناپذیری هستند که علیرغم بصرفه نبودن به بافتن این محصول ادامه دادهاند.
هفته صنایعدستی
انتهای پیام/