یلدا آیینی تقویمی است که معانی فلسفی و هستی شناختی چرخش و تغییر فصول و گذر زمان را بر اساس جهانبینی انسان ایرانی نشان میدهد به واقع یلدا مقارن با انقلاب زمستانی است تا اعتدال بهاری که در نوروز متجلی میشود، یلدا میل به نوزایی، زایندگی، برکت و شکوفایی را در نزد اقوام ایرانی نشان میدهد. یلدا آیینه تنوع فرهنگی و همسبتگی ملی ایرانیان است این توان فرهنگی و فلسفی ایرانیان در خلق نماد است که میبینید انار را هم به عنوان نماد روشنایی، هم نماد زایش و هم نماد وحدت و کثرت بر میگزینند؛ دانههای فراوانی که در کنار هم مهربانانه نشستهاند و در عین کثرت، دارای وحدتاند. یلدا تنها یک تولد جسمانی نیست بلکه یک تولد فرهنگی، اخلاقی و انسانی است.
به نظر نیاکان ما پس از اعتدال پاییزی که شب و روز با هم برابر بودند، رفته رفته درازی شب بر روز غلبه کرد. شبهای طولانی همراه با سرما و سوز گزنده پاییزی که هر جانداری حتی زمین را آزار میداد، مظهر سیاهی، خمودی، بیحرکتی و سکون بود و نوعی ناامیدی را القا میکرد. شب و سیاهی آن در فرهنگ ایران زمین خوش یمن نبود، تا جایی که در ادبیات کاربرد خاص خود را پیدا کرد. با پایان گرفتن نود روزه فصل پاییز از آغازین روز دی ماه طول روز که مظهر روشنی، امید و آغاز کار و تلاش و جنب و جوش است، بیشتر میشود. به عبارتی خورشید گرمی و حرارت از فردای شب اول دی ماه بیشتر به زمین ارزانی میدارد.
از آنجا که پایه اقتصاد ایرانیان بر کشاورزی بوده، گرمی و حرارت و افزایش مدت زمان تابش به زمین موجب آماده کردن زمین برای زایندگی و باروری میشد. به این دلیل این شب برای ایرانیان مبارک بود زیرا رونق زندگی، امید به زندگی، باروری احشام و رمهها را نوید میداد. یلدا زاییده فرهنگ و تمدن ماست، به واقع در تمام تاریخ ایران همانگونه که کورش پادشاه عصر باستان ایران گفته است: برای جنگ با تاریکی شمشیر بر نمیکشم، چراغ بر میافروزم، یلدا آیین مهربانی، صلح، دوستی، مدارا و شکیبایی، همگرایی و وحدت اقوام ایرانی و عشق بوده است. آیینها صلح و دوستی را در میان اقوام ایرانی به صلح و دوستی پایدار تبدیل کردهاند.
باستانشناسان، تاریخ شب یلدا را هفت هزار ساله میدانند. آنها به ظروف سفالی دوره پیش از تاریخ، استناد میکنند. گاهشماری بابلیها و مصریهاست در نهایت میشود گفت آیین مربوط شب یلدا را تا هفت هزار سال قبل، ردیابی کرد. با همه اینها آنچه بهعنوان شب یلدا رسمیت یافته، به حدود ۵۰۰ سال، قبل از میلاد برمیگردد.
ایرانیان در زمانهای قدیم، یک نوع تقویم کلینگر هم داشتند. این تقویم بیشتر در کارهای کشاورزی و دامپروری کاربرد داشت. آنها دو موقع از سال را به نام چله میشناختند. چله تابستان که از تیر شروع میشد و چله زمستان که از دیماه. چلهها هر کدام به دو دوره تقسیم میشدند؛ چله بزرگ و چله کوچک. چهل روز ابتدایی را چله بزرگ و بیست روزِ بعد را چله کوچک مینامیدند. چله بزرگ زمستان که درست بعد از شب یلدا آغاز میشود؛ شروع زمستان است و شدت سرما در آن بیشتر است. چله بزرگ تا دهم بهمن طول میکشد. پس از آن، چله کوچک شروع و تا اول اسفند ادامه دارد.
شدت سرما در چله کوچک کمتر است و آسیب کمتری هم میرساند. چهار روز پایان چله بزرگ، و چهار روز آغاز چله کوچک را، چهار چهار میگویند که نهایت شدت سرما در این مدت اتفاق میافتد. در گذشته، آیینهایی در این هنگام برگزار میشده است كه یكی از آنها جشنی شبانه و بیداری تا بامداد و تماشای طلوع خورشید تازه متولد شده، بوده است. جشنی كه از لازمههای آن، حضور كهنسالان و بزرگان خانواده، به نماد كهنسالی خورشید در پایان پاییز بوده است، امروزه میتوان تولد خورشید را آنگونه كه پیشینیان ما به نظاره مینشستهاند، تماشا كرد. در دوران باستان بناهایی برای سنجش رسیدن خورشید به مواضع سالانه و استخراج تقویم ساخته میشده كه یكی از مهمترین آنها چارتاقی نیاسر كاشان است كه فعلاً تنها بنای سالم باقیمانده در این زمینه در ایران است.
یلدا و شبنشینی یلدایی موجب گرم شدن کانون خانوادهها و صله رحم میشود، آن اکسیری که امروز به شدت به آن نیازمندیم. شب نشینی یلدایی موجب آموزش و فراگیری و تجربه اندوزی میشود. درست است که شکل خانواده به عنوان هسته اصلی اجتماع چه به لحاظ تعداد افراد و یا نوع تعامل با یکدیگر متفاوت شده، اما همنشینی یلدا میتواند تأثیر بسزایی در اصلاح رفتار افراد خانواده داشته باشد. در گذشته نه چندان دور در کتب فارسی دوره دبستان، یکی از درسها به شب یلدا اختصاص داشت، با تصویری از یک خانواده که ِگرد آتش و آجیل و هندوانه گوش به سخنان بزرگان داشتند.
هر چه که هست متاسفانه در کتابهای درسی امروز به آدابی که ریشه در تاریخ ایران زمین و برخاسته از نگرشی محکم و متین و واقع بینانه نسبت به آثار خلقت داشته توجهی نشده است و در دنیایی که به ادعای خودمان کشورهای پیشرفته و غربی به بنبست در عرصه فرهنگی و اجتماعی رسیدهاند و نیاز به بازگشت به هویت خویش را احساس میکنند، چرا ما اینگونه نباشیم؟ چرا داشتههای فرهنگیمان را از صندوقچه فراموشی بیرون نیاوریم و به آن نبالیم و به آن ننازیم.
انتهای پیام/