میراث آریا: جمعی از شاعران کشور همزمان با فرارسیدن سومین سالروز شهادت شهید سردار قاسم سلیمانی تازهترین آثار خود را به این شهید عزیز تقدیم کرده و یاد و خاطره او را گرامی داشتند. بخشهایی از این سرودهها را میتوانید در ادامه بخوانید:
علیرضا قزوه
نگین قدس
مرا یاد است سطری بیبدیل از شعر خاقانی:
«که سلطانی است درویشی و درویشی است سلطانی»
الا روح صداقت، معنی ایثار و آگاهی!
جهان غرق است در خودبینی و تزویر و نادانی
تویی از عاشقان سر به زیر و سربلند ماه
تویی از اهلبیت عشق ای خورشید پیشانی
دمی که با شهیدان خدایی راز میگویی
تو حتی میتوانی قدسیان را هم بگریانی...
نوشتی دیو نفست را ببر اول به قربانگاه
به روی خاتم انگشترت با خط دیوانی
خلیل خودشکن کم دیدهام چونان تو در میدان
که اسماعیل جان را میکند هر روز قربانی...
الا پیر خراسانی، مریدی این چنین داری!
سَبَق برده است از رستم مگر این گُرد کرمانی
سلام ما به این ظلمتشکن ماه بلنداختر
درود ما به آن خورشید، آن پیر خراسانی
صدای پارسایان از عراق و شام میآید
مگر ایران برون آرد جهان را از پریشانی...
الا ای قاسم فتح درخشان! فتح دیگر کن
که خصلتهای قاسم داری و خوی سلیمانی
در این میدان فراوان مدعی دیدم مگر آخر
نگین قدس را از دست اهریمن تو بستانی
نغمه مستشار نظامی
«ما ملت امام حسینیم»
ز مرگ سرخ بیم نداریم
جز وصل دوست مسئلتی
از آن حضرت کریم نداریم
«ما ملت امام حسینیم»
چشم انتظار حضرت باران
با جان حریف لشکر مرگیم
با دل کنار لشکر ایمان
«ما ملت امام حسینیم»
غرقیم در رشادت قاسم
در لشکر حماسه موعود
سردار ماست حضرت قاسم
«ما ملت امام حسینیم»
سر سبز و سر بلند و سرافراز
راهی است راه عشق که این راه
با نام دوست میشود آغاز
«ما ملت امام حسینیم»
با رزق اشک و داغ عجینیم
عطر محرم آمده، ای کاش
او را میان روضه ببینیم
غلامرضا کافی
ای پارسای پارسی
نامت بلند باد که هستیم سر بلند
نامی که نیست جز همه با کَرّ و فَرّ بلند
از نام توست رایحهگردان نسیمِ مَجد
این عطرِ خوش که هست به هر بام و در بلند
طبعت اگرچه صندلیِ جاه را ندید،
گامت ولی به هِیمنهگاهِ خطر بلند
سالی گذشت، بی تو جهان رویِ خوش ندید
هیهایِ مرگ بود به هر بوم و بَر بلند
سالی گذشت و باز جهان در خَم ِ بلاست
یعنی نکرده از غم داغت، کمر بلند
طوفان دَمید بر تنِ خاک، آن سِتُرگداغ
آشوب شد ز خاوَر و از باختَر بلند
هان هان! که در نشست به چشمِ تمامِ خَلق
دودی که شد ز مشهدِ آن نخلِ تَر بلند
تُو خالیَ است طبلِ ستم، عجزِ بارز است:
آنجا که هست نعره توپ و تَشَر بلند
سبزیم و جاودانه، اگر چند بشکنیم
نه گفتهایم ما به تَبارِ تَبَر بلند
ای رود رود، جاریِ اشکت به نیمهشب
ای های های، گریه تو هر سَحر بلند
چشمِ عقاب با همه اوج، سر به زیر
طبعِ پلنگ با همه زیر و زَبَر بلند
افسانه شد شکوهِ سلحشوریِ عرب
ای پارسایِ پارسیِ قومِ سر بلند
فتح الفتوح کردهای از شام تا عراق
نامت مباد جز همه با کَرّ و فَرّ بلند
«نَفسِ زَکیّه» در خبرِ مُعتبَر تویی
عطر ظهور هست هم اَز آن خبر بلند
دیگر شد از تو رسمِ سلیمانیِ شُکوه
بَستی به گردباد، رکابِ ظَفَر بلند
قَد میکشد به ذوقِ تو اَندامِ واژهها
زان رو شد این چَکامِهغزل مختصر بلند
نه نه که شعر نیست چُنین پاره لَهیب
شَرشورِ نالهای است که شد از جگر بلند
مُشکوی توست رشکِ سلیمان، به باغِ خُلد
طاقِ سَرا مُشَعشَع و درگاهِ دَر بلند!
رسول شریفی
به استواری الوند
شب است و ریخته در راه تو خطرها را
به پیشواز چنین میروی سفرها را
تو میزنی به دل جاده و هراست نیست
خریدهای چه به جان، سایه خطرها را!
تو کیستی که چنین داغ استخوان سوزت
شکسته قامت مردانه پدرها را؟
چه قلبها که برایت نسوخت از سر درد!
چقدر سوز تو آتش زده جگرها را!
تو در لباس شهادت قشنگتر شدهای
قشنگ میکند این جامه خوبترها را
تو غیرت همه ایل بودهای، ای مرد!
شهادتت به خود آورد بیخبرها را
به استواری الوند بودهای همه عمر
که درس میدهی در مکتبت پسرها را
تو آن صلابت بشکوه صخرهای که شکست
شکوهِ هیمنهات، هیبت تبرها را
برو مسافر عاشق! که بعد تو بسیار
گرفتهاند به کف، عاشقانه سرها را
همیشه یاد تو در باغ خاطرم جاری است
و مست میکند عطر تو رهگذرها را
***
مجتبی حاذق
صبح نزدیک است، پیغامی چنین آورده بود
قاصدی که آسمان را بر زمین آورده بود
آیتاللهی که بر ما آیههای فتح را
از شب تردید تا صبح یقین آورده بود
جایگاهش اوج آغوش حسین بن علی است
این خبر را با خودش روحالامین آورده بود
زیر لب میگفت باید سوخت، باید سخت سوخت
مادری که اشکهای آتشین آورده بود
از سفر برگشت اما از تعلقها رها
دستهایش را بدون آستین آورده بود
روضه عباس میخوانند اهل معرفت
حاج قاسم نذری امالبنین آورده بود
رقه، دیرالزور، موصل، الرمادی، بوکمال
کربلا در کربلا فتحالمبین آورده بود
گریههایش را شباهنگام در تنهاییاش
خندههایش را برای دوربین آورده بود
کربلایی راه افتاده است پشت پیکرش
هرچه او آورده بود از اربعین آورده بود
زهرا میریان کریمی (شعر نوجوان)
همه جا پر بود از طرحی
مثل گلهای پر از شنبم
شهر را پر کرد آن تصویر
شعر هم پر شد از او کمکم
طرح لبخندی پر از شادی
طرح چشمانی پر از ایثار
مرد میدانهای پیروزی
بهترین مردی که شد سردار
مثل ماهی صاف و روشن بود
او که شد همسایه خورشید
صحبتش روشنگر ما شد
تا به روی تیرگی تابید
با شهادت جاودانی شد
ما شبیه ابر باریدیم
او که شد رنگینکمان صبح
طرحی از پرواز را دیدیم
باهمان رنگینکمان پر شد
آسمان پاک ایرانی
باز هم خورشید در خود داشت
طرحی از قاسم سلیمانی
محمدعلی یوسفی
شرزه شیر میدان بود، قاسم سلیمانی
مثل کوه ایمان بود، قاسم سلیمانی
آبروی اسلام و جمله مسلمانان
افتخار ایران بود، قاسم سلیمانی
سیرتش همانند حسن صورت یوسف
مثل ماه کنعان بود، قاسم سلیمانی
گوهری گران قیمت، کمنظیر و کممانند
لعلی از بدخشان بود، قاسم سلیمانی
در قعود یک عابد، در قیام یک قائم
اهل بذل و احسان بود، قاسم سلیمانی
ساده و فروتن بود، با مرام و با ایمان
مهربان و خندان بود، قاسم سلیمانی
اهل زهد و با تقوا، بیریا و با اخلاص
بینشان و عنوان بود، قاسم سلیمانی
عارفی سراسر شوق، عاشقی سراپا شور
اهل عشق و عرفان بود، قاسم سلیمانی
سینهسوزی و عشقش، در مناجات شبهایش
مصطفای چمران بود، قاسم سلیمانی
پهلوان نامآور، در شجاعتش رستم
مثل پور دستان بود، قاسم سلیمانی
دوستدار امت او، تابع ولایت او
رهبرش ثناخوان بود، قاسم سلیمانی
او برای رهبر بود مثل مالک اشتر
هم ردیف سلمان بود، قاسم سلیمانی
نقشهها و تدبیرش، لرزه در دل دشمن
مثل رعد و طوفان بود، قاسم سلیمانی
آرزوی دیرینش شربت شهادت بود
عاشق شهیدان بود، قاسم سلیمانی
وقت رفتن از دنیا، لحظه وصال خود
نغمهخوان و رقصان بود، قاسم سلیمانی
انتهای پیام/
انتهای پیام/