تیمره به گفته مرتضی فرهادی کهنترین نام منطقه خمین است که در کتاب تاریخ قم که مربوط به ۱۰۳۵سال قبل است و همچنین در کتاب تاریخ پیامبران و شاهان حمزه اصفهانی که مربوط به۱۰۵۵سال قبل است، از آن نام برده شده است.
تیمره ناحیهای در تقاطع سرچشمههای رود اناربار و مابین شهرهای محلات و خمین وگلپایگان قرارگرفته است. کشف مفاهیم این سنگنگارهها به گفته مرتضی فرهادی میتواند برخی نظریات موجود درباره حوزه جغرافیایی نقوش صخرهای ماقبل تاریخ جهان را برهم زند چون حضور آسیا و به طور اعم ایران و به طور اخص در کتابهای مربوط به تاریخ و هنر و نقاشی ما قبل تاریخی بسیار کم رنگ و یا حتی بیرنگ است. (فصلنامه علوم اجتماعی ۷و۸. فرهادی ص ۱۵)
یکی از نقوشی که در تیمره بعد از نقش بزکوهی زیاد به چشم میخورد، اسب و سوارکاران است که در این مقاله محقق به بررسی چرایی آن از دیدانسانشناسی میپردازد.
نقش اسب در اساطیر ایرانی از اسطوره آغاز هستی جهان تا جایگاه ایزدان به صورت پررنگ وجود دارد. علاوه بر اهمیت اسب در حمل بار، میدان نبرد و همراهی شکارچی در میدان شکار، نقش قابل توجهی در اساطیر بازی میکند.
این مقاله بعد از کار جناب آقای دکتر فرهادی اولین مقاله تحلیلی از دید انسانشناسی است که بر بزرگترین مجموعه نویافته سنگنگارههای حکاکی شده صخرهای و نشانههای نمادین ماقبل هیروگلیف که در منطقه تیمره خمین در استان مرکزی موجود است، پرداخته شده است. از منظر روانشناسی تحلیلی یونگ هم دراین مقاله به اسب به عنوان بخشی از تشکیل دهندة غریزة جانوری روان انسان پرداخته شده است. اسب به عنوان یکی از مهمترین جانوران در زندگی بشر، جایگاه برجسته در اساطیر جهان یافته است. تقریبا در اساطیر اکثر ملتها، خدایان با اسب مرتبطند. یا همواره سوار براسبند، یا خود به شکل اسب در میآیند و برخی از خدایان خود از نسل اسبان هستند. اسب در حماسههای ملی میهنی بازتاب فرهنگ، اعتقادات، آداب ورسوم مردم آن ناحیهای است که در آن شکل میگیرد.
ریتون به شکل اسب املش با گردن و کمر باریک شبیه اسبهای مینیاتور دوره تیموری است و برخلاف آن ریتون سفالین معروف ماکو گردن و اندامی فربه دارد. این ریتون به قرن هشتم پ، م باز میگردد و بر روی بدنه آن دهانهای نسبتا بلند قرار دارد و با نقاشی قرمز و سیاه جلی بر آن نقش شده که استفاده از آن رسم دوران هخامنشی است.
نظیر این اسب در سفالهای شوش دیده شده که برجل آن با رنگ جگری، بر زمینه زرد، دو گراز در حال تاخت در مقابل هم در کنار نقش گیاهی دیده میشوند، اندام آن قدری کشیدهتر و به حالت چهارنعل، شبیه اسبهای عربی است. همچنین بر سفالینههای تپه سیلک نیز نقش اسب بالداری دیده میشود که مربوط به قرون ۹-۱۰ پ. م است و به فاصله زمانی نه چندان طولانی اسب بالدار دیگری بر زینتی برای اسب از منطقه حسنلو (قرن ۸ پ. م) به جامانده که گویی در حال تاخت در آسمان است. اسب بالدار در هنر ساسانی نیز حضور و بر ظرف نقرهای با نقش نشسته شاه بر تخت شاهی، معنایی همچون نگهبانی، مینویی را دارد. به نظر میرسد این نقش به هنر یونانی راه یافته، نمونه آن نقش اسب بالدار سورنتو است. البته در اسطورههای یونان اسب بالدار یا پگاز (Pegasc) به تیزپایی باد از خون ما مدوزه بوجودمیآید و بعد از ماجراجوییها رام کنندهاش؛ بلروفون توسط زئوس به ایزدان پیوست و در میان صور فلکی آسمان جای گرفت.
اینک ببینیم که چرا اسب، این همه مورد توجه واقع شده و چرا اسم فرشتة حافظ جانوران مفید در اوست؟ اسب حیوانی است متفاوت با سایر حیوانات و قرنها به عنوان مرکوب، محمول و مظروف اقوام چادر نشین مطرح بوده است. در حقیقت اسب نزد اقوام و ملل قدیم به عنوان یک حیوان استراتژیک مطرح بوده که همواره در جنگها و سوارکاری و خبررسانیها مورد اهمیت و استفاده بوده است؛ بنابراین سرنوشتی جداییناپذیر از سرنوشت انسان دارد. برای این اقوام پس از گاو، اسب مفیدترین جانور است که با گذشت زمان رام شد و در کنار دامهای دیگر به انسان شیر و گوشت داد. گوشت و شیر اسب در میان اقوام کهن و در نزد عشایر آلتایی از جمله ترکان و مغولان، از عمدهترین منابع تغذیه بشمار میآمده است. مصرف شیر اسب از دیرباز در میان اقوام آریایی ساکن آسیای میانه نیز رواج داشته و دارد. در متون پهلوی اشاره به شیر اسب به عنوان یکی از بهترین خوراکیها، اشاره شده است و در خاندان زرتشت از میهمانان با شیر اسب پذیرایی میشد.
با نگاهی به گذشته، به نظر میرسد از میان تمام هدایای قربانی برای ایزدان و خدایان بعد ازانسان، اسب از همه بیشتر دیده شده است. اسب پیشکش بزرگ عظیم به خدایان و شاهان است. حیوانی که در دو نقش دوست و دشمن جلوه یافته است. مرکب انسان، خدا و ایزد و اهریمن در زمین و آسمان. «اسب یا اسپ از روزگار کهن در اساطیر ملل و مراسم دینی بسیاری از تمدنها مورد توجه بوده و مقام شامخ داشته است و در وهله اول، نماد خورشید بود و گردونه او را میکشید و برای خدایان خورشید قربانی میشد.» (جیمز: ۱۳۸۰.۲۴)
مردم باستان برای تداوم گردش خورشید و آسمان، اسب را در پیشگاه خدابرای خورشید قربانی میکردندو اسب با بال موج دار نشانه خورشید است.
"یونگ در روانشناسی برای اسب معنایی کهنالگویی قائل است و تصویر جهانی اسب پادشاه را از نمودهای قدرت ناخودآگاه میداند. از منظر روانشناسی تحلیلی اسب از بخش تشکیل دهندة غریزة جانوری روان انسان است. موجودی تنومند، نجیب ووفادار که نشستن قهرمان برآن، تسلط وجود پالایش یافتة روان او ر ا بر نیروهای مهارنشدنی طبیعت و غرایز سرکش او نمادینه میکند. به همین دلیل، مجموعة معانی نمادین اسب در فرهنگهای بشری، از سویی قدرت و سرکشی طبیعت و غرایز را از سوی دیگر، مقاومت و آزادگی روح متعالی انسان را در برابر بازدارندههای بیرونی ودرونی نمادینه میکند.
با توجه به اینکه درغالب فرهنگهای بشری برخی از معانی سمبولیک اسب آزادی، پای داری، پیروزی، سرعت، سرسختی و غرور بود، میتوان گفت دومین معنای اسطوره شناختی نمادینگی اسب در ارتباط با سهمی که در الگوی روانی انسان متعالی دارد، مشخص میشود. چنین اسبی نه یک مرکب صرف که یک شخصیت قدرت بخش و انسان واره، برای پهلوان نقش مکمل، یاریگر و تأمین کنندة بخشی از قوای مادی وروحانی پیروزی بخش طبیعت را ایفا میکند. اسب بخشی از وجود غریزی و نیمه حیوانی وجود انسان اساطیری است که پیوندش با آب و دریا، ارتباطش با نیروی سرشارزمین و طبیعت را نمادینه میکند و درحقیقت تجسم عینی قدرت غریزی ناخودآگاه اوست. انسان سوار بر اسب بسان روحی مسلط بر جسم (یا خودآگاه چیره بر ناخودآگا ه) است که تصویری نمادین از اوج گرفتن این کهن الگو را به سوی نقطة غایی حرکتش را به نمایش میگذارد. به همین دلیل میتوان گفت بخشی از اساطیر بازگو کنندة آرمانها و آرزوهای فرو خورده و دست نیافتنی ملل قدیم است که چون در عالم واقعی امکان ظهور و بروزنداشته، درعالم خیال به شکل آمال و آرزوها و یا باور و امید تجلی و نمود پیدا کرد بنابراین یکی از فواید واکاوی و تحلیل اسطورهها (وسنگ نگارهها) این است که از یک طرف به سطح فکر و اندیشه و از طرف دیگر به آمال و آرزوهای ملل قدیم و تفاوت و تطابق آن بااندیشههای بشر امروز دست یابیم.
با بررسی نقوش اسب در سنگنگارههای تیمره به نظر میرسد انسان ابتدایی که آنها را خلق کرده است به نقش کارکردی محیط خلق این آثار واقف بوده است. گواه ما براین ادعاوجود نود درصدی آثار سنگ نگارهها در کل ایران وجهان در کنار رودخانه و در منطقه خوش آب وهوایی است. دکتر ناصریفرد در کتاب سنگنگارههای ایران در بررسی مناطق ذکر شده خود اشاره مستقیمی به این موضوع کرده است در صفحه ۱۳۲ کتاب ایشون به سنگنگارههای دره نهرین طبس، ده خمه الیگودرز لرستان، دره میهد بروجرد، درههای تیمره، درههای ویست خوانسار، باغبادران اصفهان کنار زاینده رود و…میپردازد که همگی برکنار مناطق آبی ودرههای سرسبز یافت شدند.
بیشتر حجاریها ونقاشیهای بدست آمده در ایران و یا اروپا تصویر جانورانی است که در محیط زیست انسان نقش حیاتی داشتهاند. در تصاویر اروپا بیشتر تصاویر شامل گاو و در ایران اکثر این تصاویر بزکوهی وپس از آن اسب در تیمره است. این همان نقش کارکردی اسب است که در این مقاله به آن بیشتر پرداخته شده است. «این امر شاهدی بر اهمیت محیط زیست و منطقه جغرافیایی و اقلیمی در به تصویر در آوردن جانوران و اهمیت آنان در فرهنگ و آیینهای کهن است. به طور نمونه در تصاویر ایران کمتر تصویر گاو دیده میشود. همچنین در سنگنگارههای اروپایی برخلاف ایران ماموت دیده میشود. از اینرو علت حجاریها هرچه میتواند باشد، محیط زیست و اهمیت جانوران منطقه، شیوه زندگی و معاش انسان اولیه انگیزه ایجاد بسیاری از نقوش میتواند باشد.» (طوسی: ۱۳۹۳-۴۰)
از طرفی قبلا اشاره کردیم که اسب نزد اقوام و ملل قدیم به عنوان یک حیوان استراتژیک مطرح بوده که همواره در جنگها و سوارکاری و خبررسانیها مورد اهمیت و استفاده بوده است؛ بنابراین سرنوشتی جداییناپذیر از سرنوشت انسان دارد. برای این اقوام پس از گاو، اسب مفیدترین جانور است که با گذشت زمان رام شد و در کنار دامهای دیگر به انسان شیر و گوشت داد. گوشت و شیر اسب در میان اقوام کهن و در نزد عشایر آلتایی از جمله ترکان و مغولان، از عمدهترین منابع تغذیه بشمار میآمده است پس به نقش کارکردی اسب بیشتر پی میبریم.
از انجایی که در ادبیات علوم اجتماعی کارکرد به معانی مختلف استعمال شده است: اثر و نقش، وظیفه، معلول، عمل، فایده، انگیزه، غایت، نیت، نیاز، نتیجه و حاصل از جمله این کاربردهاست. اگرچه در اکثر موارد، این معانی مکمل یکدیگرند، اما در زمینههای مختلف معانی آنها متفاوتند. عامترین معنای آن در جامعهشناسی نتیجه و اثر است که انطباق یا سازگاری یک ساختار معین یا اجزای آن را با شرایط لازم محیط، فراهم میکند. بنابراین، معنای کارکرد در منطق کارکردگرایی، اثر یا پیامدی است که یک پدیده در ثبات، بقاء و انسجام نظام اجتماعی دارد. پس در این بین بیشتر نقش کارکردی اسب در سنگ نگارههای تیمره برای ما مشخصتر میشود.
همچنین طبق نظریه مورگان «اختراع تیروکمان چنان تاثیراتی در زندگی آدمی داشته که مورگان در طبقهبندی بشر خود در طول تاریخ بر اساس پیشرفت تکنولوژی معتقد است که دوره پایانی توحش با اختراع تیر وکمان آغاز شد». (مورگان: ۶۲.۱۳۷۱) و ما با دیدن تیروکمان در سنگنگارههای تیمره علاوه براین که میتوانیم به قدمت این سنگنگارهها پی ببریم، میتوانیم به کارکردی که این ابزار برای بشر اولیه داشت هم یاد کنیم. جناب آقای مرتضی فرهادی در فصلنامه علوم اجتماعی شماره ۷و۸ در صفحه ۳۷ اشاره میکنند که تاحد اطلاع امروز ما، تنوع شکار و ابزارها در سنگ نگارههای تیمره بیش از سنگنگارههای یافت شده از سایر نقاط ایران وآسیا واروپا است واین شاید افزون بر پهنه و تعداد نگارهها، به این مسِله مربوط میشود که این سنگنگارهها حاصل کار نگارگران شکارچی در طی هزارهها ودورانهای طولانی است.
این ابزارها به ترتیب فراوانی در سنگ نوشتههای تیمره عبارتاند از:
تیروکمان، کمند، زرین، نیزه، چماق، شمشیر، بوکس سنگی، تیردان، لگام، کلاهخود، نیزه دوشاخ
از طرفی در اسطورههای جهان اشاره شده است که اسب، نماد خورشید بود و گردونه او را میکشید و برای خدایان خورشید، قربانی میشد. (بهزادی: ۱۳۸۰.۲۴)
اگر از دید اسطورهها هم بخواهیم به بررسی اسب در سنگ نگارههای تیمره بپردازیم هم مجدد میتوانیم به نقش آیینی آنها پی ببریم که البته این به حوزه انسانشناسی فلسفی بسیار نزدیک است و جای کار را برای دوستان عزیزم در این رشته میطلبد ولی تا همین اندازه هم وجود فنجان نماها و احتمال کارکرد آیینی اون و مشاهد پنجه دست و دیدن آیات قرآن در اعصار آینده همه و همه نشان دهنده مقدس بودن این خطه در اون دوران بوده است.
در ادامه لازم است به ادامه نظریه بپردازیم که در نظریات علوم اجتماعی، «ساخت اجتماعی» به مثابه راهی برای توصیف سازمان زندگی اجتماعی است وبه نظر میرسد ما با بررسی مرحلهای نقش اسب و سایر نقوش، در سنگنگارههای تیمره به وجود چنین ساختی در ذهن ناخودآگاه انسان بدوی در ترسیم اسب در این منطقه رسیدیم که این موارد با دیدن نشانههای شکار مثل تیروکمان و… و ارابهها قابل اثبات وبررسی است.
و در آخر هم لازم است به نقش اسب در سنگنگارههای تیمره از دید کارکردگرایی در برخورداری از نظم و وابستگی متقابل کارکردی اجزاء، و اشکال دیگر و گرایش به حفظ انسجام و تمرکز در یک منطقه و نظم و توازن طبیعی سنگنوشتهها در طی گذر سالها و برخورداری از بعد ایستایی و پویایی بپردازیم. همچنین، تفکیک میان خود نگارنده اشکال، محیط، تمایز، انسجام و گرایش به حفظ خود از طریق حفظ مرزهای روابط اجزاء با کل، که جزیی از مهمترین ویژگیهای نظامهای کارکردی هستند هم در این سنگنگارهها به چشم میخورد که در مقالات بعدی به این موارد اشاره خواهد شد.
در جواب سوالی که مطرح میشود که نگارگران این تصاویر چه کسانی بودند؟ چرا بعد از بز، اسب بیشترین تصاویر این سنگنگارههاست میتوان بیان کرد که شواهد بسیاری در دست است که به گفته جناب آقای دکتر فرهادی نشان میدهد به علت خالی بودن این تصاویر از مناظری چون شیردوشی وآغل گوسفندان و زنگ و زنگوله و لباس چوپانی و… و وجود درصد اندکی از حیوانات اهلی همچون شتر، گاو و سگ و در عوض وجود حیوانات وحشی فراوان و وسایل شکار مثل تیر و کمان و کمند، همه و همه نشان میدهد که خالق این تصاویر با زندگی شکارگری پیوند داشتهاند و البته به قصد زیبایی نبوده و در مکانهای مناسبی برای شکار و در مواقع شکار و با تایم کم و در فواصل زمانی زیاد در طول تاریخ کشیده شده است.
از طرفی با تحلیلی که در اسطورههای ایرانی پیرامون اسب در نظریات یونگ بدست آمده میشود به این نتیجه رسید که اسب بخشی از وجود غریزی و نیمه حیوانی وجود انسان اساطیری است که پیوندش با آب و دریا، ارتباطش با نیروی سرشار زمین و طبیعت را نمادینه میکند و درحقیقت تجسم عینی قدرت غریزی ناخودآگاه اوست. انسان سوار بر اسب بسان روحی مسلط بر جسم (یا خودآگاه چیره بر ناخودآگاه) است که تصویری نمادین از اوج گرفتن این کهن الگو را به سوی نقطة غایی حرکتش را بنمایش میگذارد.
جوزف کمبل در کتاب قدرت اسطوره در صفحه ۱۱۰ اشاره میکند که مردم - ساکنان دشتها، شکارچیان، جنگل نشینان، کشاورزان - در محیط زندگی خویش مشارکت میجویند. آنها بخشی از این جهان هستند و هر وجهی از دنیایشان برایشان تقدس پیدا میکند.
تقدس بخشیدن به فضای بومی یکی از کارکردهای بنیادی اسطوره است. در کلبههای ناواهوها همواره رو به شرق است. اجاق در مرکز قرار دارد و دود بالا میآید و از سوراخ سقف خارج میشود تا بوی خوش آن به مشام خدایان برسد. محیط زندگی به یک شمایل، یا یک تصویر مقدس تبدیل میشود و هر کجا که باشید با نظم کیهانی سروکار دارید.
این تقدس مکانی تیمره با وجود دیگر اشکالی مثل پنجه دست یا فنجان نماها که کارکردهای آیینی داشتند و یا وجود حیوانی نمادین از اسورههای ایران، بز، همه و همه این نکته را تایید میکند که تیمره کارکردی آیینی هم داشته و با دنبال کردن رد پاهایی از گذشته میتوان به مطالب جدیدی در مورد این خطه از استان مرکزی رسید که شاید به گفته جناب دکتر آقای فرهادی سرنوشت تمدن بشری را متحول کند.
انتهای پیام/