بر اساس مستندات تاریخی، بیش از یک قرن پیش از تولد شیخ خرقانی، سلطان العارفین، بایزید بسطامی، آمدنش را به دنیا اینگونه مژده داده بود:
گفت زین سو بوی یاری میرسد / کاندر این ده شهریاری میرسد
بعد چندین سال میزاید شهی / میزند بر آسمانها خرگهی
در بیان بزرگی شیخ خرقان همین بس که پیر هرات، خواجه عبدالله انصاری شاگرد و مرید شیخ بوده و در آثار مکتوب هم آمده است، شیخ ابوسعید ابوالخیر، ابوعلی سینا و ناصرخسرو قبادیانی در زمره افرادی هستند که سختی پیمودن راه را به جان خریده و در خرقان با شیخ خرقان همسخن شدهاند.
از بزرگی و کرامات شیخ در ادامه خواهیم گفت، اما آنچه موجب نگرانی است، تلاش کشور ترکیه برای ثبتنام شیخ ابوالحسن خرقانی به نام کشورش در سازمان یونسکو است.
ماجرا اینجاست که بر اساس ادعای کشور همسایه، در فاصله زمانی ۴۲۱ تا ۴۲۹ هجری، جنگی خونین در منطقه قارص درگرفته که در آن زمان شیخ ابوالحسن با درویشانش به آن منطقه رفته و برای حراست از شهر به جنگ پرداختهاند.
طبق ادعای محافل ترک، شیخ ابوالحسن خرقانی در این درگیریها از ناحیه پای راست و دست چپ زخمی شده و بر اثر جراحات حاصله روز دهم محرم در دامنه کوه «یخنی لر» به شهادت رسیده است. طرح این ادعا در حالی است که بر اساس تمامی اسناد تاریخی معتبر، شیخ ابوالحسن در سال ۳۵۲ هجری در خرقان به دنیا آمده و در سال ۴۲۵ هجری نیز در همان خرقان از دنیا رفته است و با یک بررسی ساده میتوان دریافت که عارف بلندآوازه ایرانزمین در زمان جنگ مورد ادعا در منطقه قارص، پیرمردی ۶۹ ساله بوده است.
تنها منبع ارائهشده توسط محققان ترک، سیاحتنامهای است به قلم درویش محمد ذیلی معروف به اولیاء چلبی (۱۶۸۲-۱۶۱۱) از سیاحان معروف دوره عثمانی که در سیاحتنامه خود وقایع شگفت و عجیب و غریب زمانهاش را نگاشته است و بههیچعنوان نمیتوان این منبع را با انبوه تذکرههای ایرانی از لحاظ قدمت و تعداد مقایسه کرد.
مسئولین شهر قارص تنها فرودگاه شهر خود و مجهزترین بیمارستان دولتی خود را به نام ابوالحسن خرقانی مزین کردهاند. دبیرستان دولتی خرقانی، انجمن خیریه خرقانی و بلوار خرقانی نیز در این شهر به چشم میخورد.
شیخ ابوالحسن خرقانی کیست؟
شیخ ابوالحسن علی بن جعفر بن سلمان خرقانی، عارف نامآشنای قرنهای چهارم و پنجم هجری در روستای خرقان در نزدیکی شهر بسطام، زادگاه بایزید و از توابع شهرستان شاهرود متولد شده است. علاوه بر بزرگان علم، شعر و ادب و عرفان که در محضر شیخ تلمذ کردهاند، سلطان محمود غزنوی نیز به دیدارش رفته و از او نصیحت خواسته است. عطار نیشابوری، شیخ ابوالحسن خرقانی را ستوده و مولانا نیز بخشی از دفتر چهارم مثنوی خود را به سرودن داستان پیشبینی ولادت او توسط بایزید، اختصاص داده است.
در کنار همه این مستندات، از همه مهمتر این است که رهبر معظم انقلاب، در سفر خود به شهرستان شاهرود در سال ۱۳۸۵، مهر تأییدی بر جایگاه بایزید و شیخ خرقان زده و این دو تن را از مدعیان صوفیگری جدا کردهاند. به تعبیر ایشان، آنها داستان دیگری دارند و ماجرا و سخن دیگری است.
شیخ در آغاز زندگی به تحصیل علوم دین پرداخت و در آن سرآمد دیگران شد و سپس به طریقت تصوف تمایل پیدا کرد و با مجاهدت به مقامی شایان دست یافت. مشهور است که خرقه ارشاد و طریقت را مانند عارف معروف معاصر خود ابوسعید ابوالخیر از شیخ ابوالعباس احمد بن محمد عبدالکریم قصاب آملی دریافت کرده است.
در حکایت آمده است که شیخ ابوسعید ابوالخیر عارف مشهور و شیخالرئیس ابوعلی سینا فیلسوف نامی و ناصرخسرو قبادیانی از شعرای برجسته به خرقان رفته و با او مصاحبتهایی داشتهاند و مقام معنوی او را ستودهاند.
گویند مجلس شیخ چنان باهیبت بود که ابوسعید ابوالخیر شیخ بزرگ وقتی به مجلس او رفت در حضور شیخ ساکت ماند. چون شیخ از او پرسید که چرا سخن نمیگوید با ادب جواب داد: «دو ترجمان برای یک مطلب لازم نیست.
در مورد ارتباط معنوی بایزید بسطامی عارف قرن دوم و سوم هجری با شیخ ابوالحسن که از وفات بایزید تا تولد شیخ ابوالحسن خرقانی ۳۵۲-۳۵۱ هجری حدود ۱۱۷ سال فاصله است، مطالب زیادی در آثار نویسندگان و محققان بهویژه عرفای قرنهای بعد آمده است.
شیخ ابوالحسن خرقانی نیز ستایشگر بایزید بود، هرچند او را ندیده بود اما خاطره او را با شوق فراوان تحسین میکرد.
کتابهای به یادگار مانده از شیخ ابوالحسن خرقانی
«منتخب نورالعلوم» کتابی است منسوب به شیخ ابوالحسن خرقانی، در مبانی عرفانی کـه نسخه موجود آن را یکی از شاگردانش پس از مرگ مرشد خود انتخاب کرده و در ۱۰ باب تدوین کرده است. تنها نسخه از این کتاب در موزه بریتانیا موجود است و برتلس خاورشناس روس آن را در سال ۱۹۲۹ م. در مجله ایران منتشر کرده است.
برخی رسالات منسوب شیخ شامل رساله «الخائف الهائم من لومه الائم» در اصول طریقت و فواتح الجمال است.
از شاگردان ممتاز و مشهور شیخ خرقانی خواجه عبدالله انصاری عارف نامی قرن پنجم هجری است که سالیان متمادی در خرقان زیسته و از انفاس شیخ بهرهها جسته است.
برخی کرامات و سخنان نقلشده از شیخ ابوالحسن خرقانی
راه انسان به خدا
یکبار ابوسعید در مجلس خود و در حضور ابوالحسن خرقانی گرم سخن گفتن بود. کسی از ابوسعید درباره راه انسان به خدا پرسید. ابوسعید گفت: این راهی است که عنکبوتان بر آن تار تنیدهاند و روباهان آن را آلودهاند.خرقانی در تکمله گفتار ابوسعید افزود که این راه ماست به او. راه او با ما چیست؟
ابوسعید اعتراف کرد که اگر نه آن بودی که پیر خرقان مرا بدان سخن دریافت والا کار من با خطر بودی.
مقصود ابوسعید همان راه عقل بود و توضیح خرقانی درباره موهبتی بود که از سوی خدا به انسان میرسد و به قول عرفا حق خود را به بنده مینمایاند.
دیدار ابنسینا و شیخ ابوالحسن
ابوعلی سینا بسیار مشتاق دیدار شیخ خرقانی بود و بر اثر این اشتیاق به خرقان رفت. شیخ در خانه نبود. ابوعلی از همسر بدخو و بدزبان شیخ پرسید که او کجاست؟ زن هم دشنامهایی نثار شیخ ابوالحسن کرد و گفت: «به کوه رفته تا هیزم بیاورد.» ابنسینا هم در جهت کوه و مسیر شیخ به راه افتاد. از دور مردی را دید که پشتهای هیزم بر شیری بار کرده و میآورد.
چشم ابوالحسن که بر ابنسینا افتاد، بیهیچ پرسشی گفت: تا بار چنان گرگی را تحمل نکنی، این شیر بار تو را بر نخواهد داشت.
نقل است که دیدار شیخ ابوالحسن خرقانی باعث دگرگونی احوال و افکار ابنسینا شد و او از عالم فلسفه به قلمرو عرفان روی آورد.
از دیگر حکایات
نقل است که شخصی پیش شیخ آمد و گفت: دستوری ده تا خلق را به خدا دعوت کنم! شیخ گفت: زنهار تا به خود دعوت نکنی! گفت: شیخ! خلق را به خویشتن دعوت توان کرد؟ شیخ گفت: آری، اگر کسی دیگر دعوت کند و تو را ناخوش آید، نشان آن است که به خود دعوت کرده باشی.
نقل است که وقتی در باغ، بیل در دست، کشاورزی میکرد بیل به زر تبدیل شد و خاک به جواهر و لعل. بیل را انداخت و به محل عبادت آمد و گفت: غره باد آنکه بدین غره شود و گفت: بر همهچیز کتابت بود مگر بر آب و اگر گذر کنی بر دریا، از خون خویش بر آب کتابت کن تا آن کز پی تو درآید، داند که عاشقان و مستان و سوختگان رفتهاند.
مشهور اســت که او «امی» بوده اســت. درباره امی بودن خرقانی بانوی محقق و اسلامشناس آلمانی آن ماری شیمل مینویسد: «سخنان خرقانی در تذکره الاولیاء و منابع دیگر، بیانگر نیروی بسیار زیادی اســت، اما درعینحال از هرگونه فضل و علم رسمی و یا انتظام کلام خالی اســت. این روستایی بیسواد که نمیتوانست عربی را درست تلفظ کند. سید و سرآمد روزگار خود بود.»
سخنان شیخ
کاشکی حساب همه خلق با من کردی تا خلق را به قیامت حساب نبایستی دید. کاشکی عقوبت همه خلق مرا کردی تا ایشان را به دوزخ نبایستی.
اگر از ترکستان تا به شام کسی را خاری در انگشت شود از آنمن اســت؛ و اگر از ترک تا شام کسی را قدم در سنگ آید زیان آن مراســت؛ و اگر اندوهی در دلی است از آنمن اســت.
هر که در این سرا درآید نانش دهید از ایمانش نپرسید چه آنکه در نزد باریتعالی به جان ارزد برخوان بوالحسن البته به نان ارزد.
مثل عارف مثل مرغی است که از آشیانه رفته بود و به طمع طعمه و نیافته؛ قصد آشیانه کرده و ره نیافته؛ در حیرت مانده و خواهد که به خانه رود نتواند.
همه یک بیماری داریم؛ چون بیماری یکی بود دارو یکی باشد. جمله بیماری غفلت داریم بیایید تا بیدار شویم.
نقل است که دل به آخر کار بهجایی برسد که آواز دل خود به گوش سرخود بشنود؛ چون آواز منقطع گردد نور دل خویش به چشم سر خویش بیند.
الهی؛ خلق تو شکر نعمتهای تو کنند؛ من شکر بودن تو کنم؛ نعمت بودن توست.
این خلق همه بامداد و شبانگاه دربند آنند که وی را یابند کسی یابنده اســت که او خود خواهد.
نماز کردن و روزه داشتن کار عابدان بود، اما آفت از دل جدا کردن کار مردان بود.
شبلی گفت: آن خواهم که نخواهم. شیخ ابوالحسن خرقانی گفته اســت: آنهم خواســتی.
عالم بامداد برخیزد و طلب زیادتی علم کند، زاهد طلب زیادتی زهد کند و ابوالحسن دربند آن بود که سروری به دل برادری رساند.
هر که عاشق شد خدای را یافت و هر که خدای را یافت خود را فراموش کرد.
مریدان و معاصران
بزرگان بسیاری از همعصران شیخ ابوالحسن در هنگام حیات و بهقصد دیدار او به خرقان آمده و او را زیارت کردهاند. آنچه از این دیدارها برمیآید، بیانگر آن است که آوازه شهرت شیخ در زمان حیاتش از دیار خود فراتر رفته است. بزرگان و دانشمندان و عارفان بسیاری در بلخ و هرات و بغداد و... بهخوبی او را میشناخته و برای دیدار او رنج سفر را هموار کرده و به ملاقاتش میشتافتهاند.
خواجه عبدالله انصاری که از مریدان و شاگردان شیخ اســت و خود یکی از نوادر عرفان ایران به شمار میآید درباره شیخ میگوید: «خرقانی پیر من بود و من حقیقت را نزد او یافتم.»
ابوسعید ابوالخیر پس از دیدار شیخ میگوید: «من خشت پخته بودم چون به خرقان رسیدم گوهر بازگشتم.»
ابوبکر شبلی بعد از دیدار خرقانی در آن حالت وجد و سرور و پایکوبی عارفانه خود از شیخ ابوالحسن خرقانی یاد میکند.
ابوعلی سینا در برخورد با خرقانی حکمتش به طریقت میکشد. آنگاه که میبیند شیخ به قصد عمارت بر سر دیوار اســت، ناگاه تیشه از دستش به زمین میافتد، بوعلی برمیخیزد تا تیشه به دست شیخ دهد، اما ناگاه تیشه خود برخاســته و به دست شیخ برمیگردد.
حکیم ناصرخسرو قبادیانی با دیدن کرامتی از شیخ اعتماد و اخلاصش درجه عالی مییابد و به ریاضت و تصفیه باطن مشغول میشود.
سلطان محمود پادشاه مقتدر غزنوی به هنگام دیدار شیخ در مقام پادشاهی وارد میشود و پس از کسب فیض و نصیحت در مقام درویشی میرود.
بایزید بسطامی سلطان العارفین مکتب تصوف ایران حدود ۱۱۷ سال پیش از تولد شیخ ابوالحسن خرقانی بشارت ولادت این مرد قدسی را به شاگردان و مریدان خود نوید میدهد و میگوید: «من از این دیار بوی مردی را میشنوم؛ مردی به نام علی با کنیت ابوالحسن که به درجه از من پیش بود. بار عیال کشد و کشت کند و درخت نشاند.»
از نگاه دیگران
بسیاری از بزرگان و اندیشمندان، سالها پس از وفات شیخ ابوالحسن خرقانی بدون آنکه به زیارت شیخ خرقان نائل آیند و تنها با شنیدن و خواندن شرح حالش مقام معنوی و عرفانی او را ستوده و نفحاتی از شمیم قدسی او دریافت داشتهاند.
شیخ عطار نیشابوری شاعر قرن ششم هجری قمری، دیدار ابوالحسن خرقانی و پادشاه غزنوی را به نظم آورده و برای آیندگان به یادگار گذارده است.
شیخ شهابالدین سهروردی شیخ اشراق، مقام عرفانی شیخ ابوالحسن خرقانی و بایزید بسطامی را در یک سطح و آنان را حکیمان الهی ایران پس از اسلام دانسته اســت.
عبدالرحمان جامی شاعر بلندپایه قرن نهم در نفحات الانس نام و نشان او را چنین آورده اســت: «علی بن جعفر یگانه و غوث روزگار خود و قبله وقت.»
مولوی عارف وارسته قرن هفتم هجری قمری در موارد متعدد در مثنوی خود نام او را ذکر کرده اســت. یکی از این موارد داســتان پیشبینی بایزید از ظهور شیخ ابوالحسن خرقانی بعد از صد سال است که در دفتر چهارم مثنوی با چنین بیتی آغاز شده اســت:
آن شنیدی داســتان بایزید / که زحال بوالحسن پیشین شنید...
جاذبه الهی شیخ ابوالحسن خرقانی محدود به یک سرزمین نیست و اندیشمندانی خارج از مرزهای ایران نیز مقام معنوی او را درک کرده و او را ستودهاند.
پروفسور آربری نیکلسون در کتاب خود «عرفان عارفان مسلمان» از مقابله ابوالحسن با مدعیان چنین نقل میکند:
«من نگویم که دوزخ و بهشت نیست. من گویم که دوزخ و بهشت را به نزدیک من جای نیست، زیرا که هردوی آنها آفریده شدهاند و آنجا که منم آفریده را جای نیست.»
لوئی ماسینیون خاورشناس فرانسوی، مونتگمری وات دانشمند انگلیسی، آن ماری شیمل آلمانی، برتلس روسی، هریک به نحوی در تحقیقات و مطالعات خود از این بزرگمرد عرفان ایران یاد کردهاند.
آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی کجاست؟
شیخ ابوالحسن خرقانی روز سهشنبه دهم محرم سال ۴۲۵ هجری در خرقان جهان را بدرود گفت. گویند شیخ بر سر در خانقاهش چنین نگاشته بود: «هر کس در این سرا درآید نانش دهید و از ایمانش مپرسید چه آنکس که به درگاه باریتعالی به جان ارزد برخوان ابوالحسن به نان ارزد.»
آرامگاه شیخ ابوالحسن خرقانی، در شمال شهرستان شاهرود و در روستای قلعهنو خرقان قرار دارد. محراب این بنا که متعلق به دوره ایلخانی است، از جمله مهمترین بخشهای بنای فعلی این آرامگاه محسوب میشود. در سالهای اخیر بنا و محوطه این آرامگاه توسط ادارهکل میراثفرهنگی استان سمنان مورد مرمت و بازسازی قرار گرفته است.
محوطه آرامگاه در 22 فروردین ۱۳۴۶ و به شماره ثبت ۶۴۵ در فهرست آثار ملی به ثبت رسیده اســت.
چه باید کرد؟
اما نکته اینجاست که معرفی شیخ ابوالحسن خرقانی تنها و با تلاش یک اداره میسر نمیشود، این مهم نیاز به تلاشی جمعی از سوی سازمانهای مردمنهاد، همت جمعی مردم و ادارت فرهنگی دولتی از جمله فرهنگ و ارشاد اسلامی، میراثفرهنگی، صنایعدستی و گردشگری، شهرداری، دانشگاهها، رسانهها و ... دارد.
برگزاری جشنوارههای سالانه، بزرگداشت، همایشهای علمی، پژوهشی بینالمللی، چاپ کتابهای چندزبانه و ... نیز در این زمینه نقش مؤثری دارد.
همچنین باید زیرساختها را مانند ساخت هتل، صدور مجوز برای اقامتگاههای بومگردی و ایجاد مسیر دسترسی مناسب برای حضور گردشگران فراهم کرد تا به آمار حضور گردشگران در منطقه افزوده شده و بتوانیم این بزرگمرد را بیشتر به دنیا بشناسانیم.
انتهای پیام/
نظر شما