حسن سپهرفر، پژوهشگر مردمشناسی ادارهکل میراثفرهنگی، گردشگری و صنایعدستی آذربایجان غربی در یادداشتی نوشت: باید بر این نکته تاکید کرد غذاهای سنتی مردم جزو میراث ناملموسی به شمار میروند که بیتردید با آیینها و باورهای دینی، قومی و سنتی در هم آمیخته و علاوه بر اینکه از لحاظ ارزش غذایی دارای اهمیت هستند، بلکه دارای کارکردهایی هستند که در حوزههای آیینی، اقتصادی، پزشکی، گردشگری و... هر منطقه نیز نقش مهمی بر عهده دارند.
در اصل حس گرسنگی و تهیه خوراک به عنوان بنیادیترین مسئله از جمله نیازهای اولیه و اساسی بشر بود که برای رفع آن از دوران جمعآوری دانههای گیاهی و ورود به دوره شکار نشان میدهد که انسان همیشه برای زنده ماندن و بقای حیات خود در تلاش برای تولید و تهیه غذا و خوراک بوده است.
این گامها سبب شد که انسان تهیه غذا را به کنترل خود درآورد، در گفتمانهای روزمره براین نکته آگاهی مییابیم که غذا هر چند در ابتدا تنها برای رفع گرسنگی و تامین نیازهای فیزیولوژیکی مصرف میشده، اما امروزه و در دنیای معاصر به مثابه یک پدیده اجتماعی و زیست محیطی که نیز جنبههای سیاسی پیدا میکند در حال اجرای نقش دیگر خود است.
در دوران معاصر با بروز تغییرات فرهنگی در زندگی مردم، از یک سو باید نگران تغذیه سالم و خوراک خود و آیندگان باشیم و از سویی هم باید دیدگاههای خود را به نحوه تغییرات تغذیه که توسط هدایتگران محصولات غذایی با بهکارگیری سیاستها و خواستههای خود به تولید محصولات غذایی و یا ایجاد شعب مختلف آمادهسازی غذاهای ناشناخته و شکم پر کن وحتی تعریف یک نوع غذا اقدام و در حال سلب حق انتخاب تنوع غذایی سالم از مردم هستند که در دراز مدت میتواند زمینهساز انواع بیماریها و... برای بشر باشد در اولویت این حوزه قرار دهیم.
در چنین شرایطی که در جهان به وقوع پیوسته باید نگاه دیگری به فرهنگهای غذایی در دنیا داشت تا سلامت انسانی را بازنمایی کرد، نکته مهم اینکه با توجه به ورود دولتها به مداخلات کشاورزی و تعریف چند نوع محصول خاص برای تغذیه انسان و تولید سموم بیش از حد مورد مصرفی در این عرصه، موجب بروز ناامنیهای غذایی شده که در شرایط فعلی و حساس باید با ورود متخصصان تدابیری را اندیشید تا امنیت و سلامت غذایی بیشتر مورد مداقه قرار گیرد.
چرا که درچند دهه اخیر حضور تکنولوژی و ارتباطات فرهنگی و سهولت ترددها تغییراتی را به وجود آورده که نه تنها بهواسطه بالا رفتن سطح سواد افراد، بلکه تا تغییر دیدگاهها نسبت به مدرنگرایی از منظر تغذیهای و … قابل مشاهده هست.
در سادهترین نوع آن، دیگر آن شهری و روستازادهای که خود را مقید به حضور برای صرف غذا در خانه میدانست، امروز با وجود اینگونه عوامل غذا خوردن در بیرون و در کنار خیابان را به غذای خانه ترجیح میدهد، که نتیجه آن به فراموشی سپردن غذاهای سالم و بومی با جایگزین کردن فست فودها و قطع ارتباط با اعضای داخلی نهاد خانواده و... است.
پژوهشها نشان میدهد تا دیروز که نسل قدیم شهری و روستایی برای خوردن غذاهای سنتی_محلی بدون هیچگونه اعتراضی بر سر سفره مینشستند، اکنون در دو دهه اخیر رغبت چندانی به خوردن غذاهای سنتی و سالم از خود نشان نداده و بدینسان سفارش غذای آماده و یا حضور در رستورانها جایی در سبد غذایی خانوادهها خصوصا نسل جوان را برای خود باز کرده است.
شرایط به گونهای در حال تغییر است که مصرفکنندگان هیچگونه قدرت و رغبتی برای انتخاب غذای سالم نداشته و در انتظار دیکته کردن برای خوردن غذاهای سفارسی و تعریف شده از سوی قدرتمندان( مافیای غذا) این حوزه هستند.
به عبارتی در انتظار تصمیماتی هستند که طبعا این موضوع حاصل برنامهریزیهای نظامهای سرمایهداری برای به دست آوردن سود بیشتر در معادلات تجارتهای جهانی حوزه غذا هستند پژوهشهای جدید حاکی از این است که اکنون بین نسلهای مختلف از نظر انتخاب غذای سالم یا ناسالم، تفاوتهای چشمگیری وجود دارد که منجر به ایجاد فاصله مصرفکنندگان از دانش و فرهنگهای بومی خود خواهند بود و باید چاره در این خصوص اندیشید.
انتهای پیام/
نظر شما