حسین ابراهیمی مدرس دانشگاه و مدیر مجموعه فرهنگی و تاریخی نادری در یادداشتی نوشته است: این نگاه را میتوان امتداد تلقی کهن از آثار تاریخی دانست که به جای باور و درک صحیح از «میراثِ فرهنگی» بودنِ دستاوردهای مادی و معنوی گذشتگان و فهم نقش این دستاوردها در شکلدهی به هویت امروزین جامعه، اولاً فقط به دستاوردهایِ مادی بازمانده از گذشته تاریخی نظر دارد و دیگر آنکه کاوش برای دستیابی به آثار تاریخی را مترادف با گنجیابی و عتیقهبازی میداند.
سخن از معایب این دیدگاه، گفتاری دراز دامن است. همین بس که در تعریف جدید شورای بینالمللی موزهها (ایکوم ـ Icom) «موزه، نهادی غیرانتفاعی و دائمی در خدمت جامعه است که به تحقیق، گردآوری، حفاظت، تفسیر و نمایش گذاشتن میراث ملموس و ناملموس میپردازد. نهادی در دسترس و جهانشمول که درهایش به روی همگان باز است و تنوع و پایداری را پرورش میدهد. آنها از نظر اخلاقی، حرفهای و با مشارکت جوامع اداره میشوند و با ارائه تجربیات متنوع برای آموزش، لذت، تفکر و به اشتراکگذاری دانش، ارتباط برقرار میکنند.»
یکی از نکات مهم و قابل توجه در این تعریف که شاید مهمترین کارکردهای موزه باشد؛ عبارت است از «آموزش، لذت، تفکر و به اشتراکگذاری دانش». اما دردمندانه باید اذعان نمود که این کارکرد بسیار مهم، امروزه در ایران تقریباً به بوته فراموشی سپرده شده و کمتر موزهای میشناسیم که این «کارویژه» را رسالت خود بداند. شوربختانه در بین اولیاء امر و مسئولین این حوزه، نیز چنین رویکردی کمتر دیده میشود و یا کمتر مجال بروز مییابد.
آنچه امروز به نحو فزایندهای چشمدید آگاهان در حوزه میراث فرهنگی و موزهداری است، غلبه نگاه کمّی و تلاش مسئولین امر برای افزودن به تعداد موزهها است. حتی میتوان برای این وضعیت از واژه «عطش» بهرهبرداری نماییم. زیرا عطش برای تأسیس موزههای جدید و افزودن بر تعداد موزهها تا جایی است که امروز در شاخص اختصاصی ارزیابی عملکرد در جشنواره شهید رجایی، وزارت میراث فرهنگی، همهساله موظف به تأسیس موزههای جدید شدهاست؛ این در حالی است که این وزارت و اداراتکل استانی تابعه آن به شدت درگیر کمبود اعتبار مالی، حتی برای نیازهای بدیهی و روزمره هستند.
برخی اوقات نیز دیده میشود که موضوع احداث موزه در یک شهر، تبدیل به عاملی برای رقابت و اهداف تبلیغاتی بین سیاسیون شده و از این طریق نیز تقاضاهای بعضاً کاذب به سمت وزارت میراث فرهنگی گسیل میشود. شگفت آنکه گاهی اوقات در برخی از موزههای راهاندازی شده، دغدغه اصلی، فقدان بازدیدکننده است. در این پیوند درخصوص آمار بازدیدکنندگان از برخی موزهها، چنان اعداد ناچیزی شنیده میشود که مایه تاسف و تلخکامی است.
طراحان این شیوه و باورمندان به آن با استناد به غنای تاریخی و انبوه اشیاء موجود (بخوانید مدفون) در مخازن اموال فرهنگی کشور، تأسیس موزههای جدید را صحیح دانسته و تاکید میکنند که تعداد موزههای فعلی کشور، پاسخگوی نیاز واقعی برای نمایش این حجم از اشیاء تاریخی نیست و باید که برای تحقق شعار «هر شهر، یک موزه» با هدف سرآمد شدن در جهان، برنامهریزی داشت.
چه بسا این گفتار و استدلال صحیح باشد. اما بیایید فرض را بر این بگذاریم که با تلاشی خستگیناپذیر، از نظر تعداد موزهها به حدی برسیم که تمامی اشیاء تاریخی موجود در مخازن اموال فرهنگی به ویترین موزهها منتقل شده و در معرض نمایش عمومی قرار میگیرند. خلاصه آنکه در تعداد موزهها، سرآمد جهان میشویم.
اما آیا فقط افزایش تعداد موزهها و رسیدن به حد مطلوب از لحاظ کمّی، کافی است؟ آیا موزههای فعالِ فعلی کشور منطبق بر استانداردهای حداقلی حفاظتی و ... هستند؟ آیا در موزههای فعلی کشور کارویژه «آموزش، لذت، تفکر و به اشتراکگذاری دانش» از جایگاه شایسته و بایسته خود برخوردار است؟ اگر منصف باشیم، پاسخ همه این سئوالات و موارد مشابه، تقریباً منفی است.
زیرا آنچه در حال حاضر بارز است، صرفاً گسترش کمّی موزهها در مناطق مختلف بوده و کمتر شاهد تلاش برای افزایش کیفیت و استانداردسازی موزهها هستیم. در این میانه «آموزش و به اشتراکگذاری دانش» تقریباً فراموش شده است و موزههای ما تبدیل شدهاند به «نمایشگاه» هایی که در آنها تعدادی اشیاء تاریخی، اغلب به شیوهای غیر استاندارد به نمایش در آمده است.
مگر نه اینکه «میراث فرهنگی» ثمره و دستاورد مادی و معنوی زیست بشر در طول تاریخ است؟ و مگر نه اینکه انسان قرن بیست و یکم «اگر فاصله دورتری را میبیند، به دلیل ایستادن بر شانههای غولها است؟» و مگر نه اینکه «غول» مورد نظر، همان دانش و تجربه اندوخته شده نزد انسان و جوامع انسانی است که راهگشای حرکت انسان به سوی افقهای جدید است؟ و چه جایی بهتر از «موزه» برای دیدن هیبت و عظمت این غول؟
به شرط آنکه موزههای ما در عین حال که نمایش دستاوردهایِ مادی و معنوی بشر را وجهۀ همت خود قرار میدهند، از رسالت آموزشی خود دور نشوند. به یاد داشته باشیم که اگر صحبت از ایستادن بر شانههای غول میکنیم، ثمره به اشتراکگذاری تجربه و دانش بشر، بین نسلهای گذشته و حال است. به یاد داشته باشیم که بازدیدکننده، وقتی نهایت «لذت» را در بازدید از موزه خواهد برد که دعوت به تفکر و بلکه به صورت غیرمستقیم وادار به تفکر شود و از رهگذر این تفکر، طعم دلنشین و لذتبخشِ کشف ناشناختهها را در عمق جان خویش، بچشد.
ای کاش اولیاء امر در معاونت میراث فرهنگی و ادارهکل موزههای کشور به عنوان مغز متفکر و راهبر اصلی موزههای کشور، حال که میخواهند با حرکت جهادی و جلب و جذب «همت عالی» وارد کارزار جبران کاستیها شوند؛ به جای تلاش برای راهاندازی موزههای جدید، پند کهنسالان قوم را به یاد آورند که «یک ده آباد، به از صد شهر خراب»
در این پیوند به جرأت میتوان مدعی شد که عموم موزههای تحت پوشش وزارت میراث فرهنگی در نقاط مختلف کشور، نیازمند بازنگری جدی در طرح محتوایی، حفاظت، نورپردازی و ... هستند. به عنوان نمونه مدت زیادی از داستان موزه مردمشناسی رشت و پلاستیک مشکی و خمره سفالین نگذشته است. آیا اگر آن خمره سفالین در شرایط استاندارد جانمایی شده بود، داستان نادرست و مغرضانۀ «استفاده از خمره باستانی به جای سطل آشغال در موزه!» گسترش مییافت؟
اگر مصلحتاندیشانه و آیندهنگرانه بنگریم؛ در چنین شرایطی، هرگونه برنامهریزی برای احداث موزههای جدید، باید به سمت جذب سرمایهگذاران بخش خصوصی از طریق تسهیل شرایط و ارائه بستههای تشویقی هدایت شود. نیز هرگونه هزینه باید به حداقل و فقط موارد ضروری منحصر شده و اندک اعتبارات موجود به سمت و سوی اصلاح، بهسازی و تجهیز موزههای فعلی معطوف شود.
در این میان، بایسته است که توجه به رسالت بسیار مهم موزهها در مسیر «آموزش و به اشتراکگذاری دانش» به صورت جدی و صحیح در اولویت برنامهریزیها قرار گیرد. زیرا اگر مدعی برخورداری از غنای فرهنگی و نقش مؤثر در شکلگیری تمدن بشری بوده و قائل به رسالت جهانی هستیم، باید از ظرفیت بیبدیل موزهها در این زمینه نهایت بهره را ببریم. این مهم وقتی محقق خواهد شد که موزههای ما که در بیشترینۀ موارد در حد «نمایشگاهی» غیر استاندارد، ظاهر شدهاند، خارج شده و با حرکت صحیح و بهرهگیری از تجربه و دانش کشورهای توسعه یافته و پیشرو در این حوزه، تبدیل به «دانشگاه» شوند.
اگرچه این طرح و ایده، در زمره «آرزوهای بزرگ» قرار دارد؛ اما آرزویی است که تحقق آن «ناشدنی» نیست و در صورت شکلگیری «همت عالی» واقعی و هدفمند امکانپذیر است. به شرط آنکه وزارت میراث فرهنگی در این کارزار، تنها نماند و هرآنکس توان همراهی دارد، همدلانه دست یاری دراز نماید.
پیش از این و در مقالی دیگر یادآوری شده بود که در گذشتههای نه چندان دور هنگام صحبت از میراث و مفاخر فرهنگی و جایگاه آن در ارتقاء سطح فرهنگ عمومی و بسترسازی برای انسجام ملی و قومی، همگان اعم از بخشهای مختلف دولتی و مردم، پای کار آمده و صادقانه و صمیمانه مشارکت میکردهاند. برخی از شاهکارها و یادمانهای گرانسنگی که امروز در اختیار ماست، محصول همین نگاه است. لیکن امروزه شرایط به گونهای رقم خورده است که گویا «ولی شناسان، رفتند از این ولایت» و مجموعه وزارت میراث فرهنگی در این میدان و کارزارِ سخت، تنها و دست خالی مانده است!
به امید تحقق آرزوهای بزرگ
بستهام در خَمِ گیسویِ تو امّیدِ دراز
آن مبادا که کُنَد دستِ طلب کوتاهم
انتهای پیام/
نظر شما