تاریخچه‌ای از فرهنگ استان سمنان/ از دعای باران و آفتاب و باد تا دفع بلا و شفای بیمار

از باورداشت‌های مردم سمنان آیین دعای باران، آفتاب و باد، دخیل بستن، دفع بلا و شفای بیمار و ... است.

خبرگزاری میراث آریا: باور عامیانه که یک پدیده روحی ـ اجتماعی است، معلول زندگی آدمی و عکس‌العمل او در مقابله و جدال با طبیعت و محیط اسرارآمیز پیرامون وی است. آدمی آنگاه‌که نمی‌توانست رابطه منطقی بین حوادث و پدیده‌های خارق‌العاده بیابد، برای رهایی از آن به ذکر نجواها می‌پرداخت تا بدین ترتیب مصیبت‌ها را کاهش دهد و نتایج دلخواه را از آن به دست آورد و همین امر سبب شد تا به‌تدریج باورها در ذهن او شکل بگیرد.

از باورداشت‌های مردم سمنان آیین دعای باران، آفتاب و باد، دخیل بستن، دفع بلا و شفای بیمار و ... است.

آیین دعای باران، آفتاب و باد

نماز باران:

در برخی از سال‌ها که برف و باران نمی‌بارید و آب چشمه‌سارها کاهش می‌یافت و خطر خشک‌سالی، زراعت و دام و انسان را تهدید می‌کرد، علمای شهر نماز باران می‌خواندند.

در روز معینی، انبوهی از مردم شهر (زن و مرد)، در حالیکه مجتهد برجسته شهر در جلو و دیگر علما و بزرگان شهر در صفوف بعدی قرار داشتند، برای ادای نماز باران حرکت می‌کردند.

مصلای نماز باران، «چهل قبله»، محلی که نهر آب استخرهای جنبندان «لتیبار و شاهجوی» از هم جدا می‌شدند، بود. از مسافتی دور تا این محل، کفش از پا درمی‌آوردند و با پای‌برهنه حرکت می‌کردند.

نماز باران در دو رکعت و قبل از نماز ظهر برگزار می‌شد و برای بارش باران دست به آسمان برمی‌داشتند و دعا می‌کردند. در حین دعا، مردم گریه می‌کردند.

ترانه آفتاب:

ای ابر تو بَشَه، تَه می‌تَیی دِریایی کِچی، اَفتو تو بیا، تَه مار تَرَه زرده زَرده حلوا بپچی

ای ابر تو برو، مادرت ته دریا افتاده، آفتاب تو بیا، مادرت برایت حلوای زرد زرد پخته

این ترانه از نوع دعاهای قطع باران است. هنگام تداوم ریزش باران و در حسرت طلوع آفتاب خوانده می‌شود.

طلب باد:

کشاورزان و بوجارهای سمنانی، برای بوجاری گندم و جو، نیاز به وزیدن باد داشتند. هرگاه در حین کار وزش باد متوقف می‌شد، می‌گفتند:

پِشکولَه سَری چویی کَه، وابی پشکل سرچوب کن که باد بیاید

چوبی را به زمین می‌نشاندند و پشکلی بر سر آن قرار می‌دادند و عقیده داشتند که باد خواهد وزید.

دخیل بستن:

دخیل را به نخل می‌بندند و از او حاجت می‌خواهند. نخل در ایام محرم و عزاداری برای حضرت سیدالشهدا حسین (ع) به حرکت درمی‌آید.

دخیل بستن منحصر به نخل نیست. برخی بر درخت‌ها، در و ضریح امامزاده‌ها و اماکن مقدس دیگر نیز پارچه‌هایی می‌بستند و مراد می‌طلبیدند.

شیطون کله‌پا:

شیطون کله‌پا، موره پیدا که نیم مون آرد تَه مدون، تَه جِنینَه حلوا کَه

شیطان پاکوتاه، برایم {چیز گمشده‌ام را} پیدا کن، نیم‌من آرد به تو می‌دهم، برای زنت حلوا کن

این ورد را برای یافتن چیزی که گم می‌شود، می‌خواندند.

دفع بلای و شفای بیمار

کئوکه:

کئوکه که به فارسی نظر قربانی هم نامیده می‌شود، شیئی است که معمولاً از سفال ساخته‌ شده و از لعاب کبود رنگ گرفته است. مادران آن را با نخ به کودکان می‌آویزند و بر این باورند که کئوکه فرزند آن‌ها را از چشم‌شور و چشم‌زخم و غیره مصون خواهد داشت.

روآکسکی:

نیز از جنس کئوکه است و به علت شباهت با عضو تناسلی گربه ماده، به این نام خوانده می‌شود. این شیء نیز مانند کئوکه به نخ کشیده و به گردن کودک آویخته می‌شود.

کئودونا:

دانه کبود، شیئی است همانند دانه تسبیح – بزرگ و کوچک – که آن نیز از جنس اشیای قبلی است و لعاب کبود دارد. آن را چون تسبیح به نخ می‌کشند و به گردن می‌آویزند. کئودونا را به پیشانی یا گردن الاغ نیز می‌آویزند.

نظر قربونی:

چشم گوسفندی را که برای نذر – روز عید قربان یا مواقع دیگر - قربانی می‌شود، خشک می‌کنند، آنگاه آن را با چند دانه رنگین – قرمز، سیاه، زرد یا هر رنگ دیگر – به‌گونه‌ای که چشم خشک‌شده در وسط قرار گیرد، به نخ می‌کشند و به گردن می‌آویزند. این شی‌ء نظر قربونی نامیده می‌شود.

سوخته لباس:

برای بهبودی بیمار نظر خورده، پاره‌ای یا نخی از لباس 41 نفر از آشنایان دور و نزدیک را – بی‌آنکه از قبل مشخص‌ شده باشند - می‌گیرند. آن تکه‌ها را با مقداری اسپند مخلوط کرده، در آتشدان می‌سوزانند و به دور سر بیمار می‌چرخانند، پودر سوخته را با مقداری آب دهان مخلوط می‌کنند و با انگشت سبابه به ناف بین دو ابرو و کف پای بیمار می‌کشند.

شکستن تخم‌مرغ:

یکی از منسوبان نزدیک بیمار – ترجیحا مادربزرگ یا مادر - تخم‌مرغی را در یک دست و تکه ذغالی را در دست دیگر می‌گرفت و نام افرادی از آشنایان دور و نزدیک را بر لب می‌آورد و به ازای نام هرکدام، دایره‌ای کوچک بر سطح تخم‌مرغ رسم می‌کرد. آنگاه یک سینی را نزدیک بستر بیمار می‌آورد. تخم‌مرغ مذکور را چند بار دور سر بیمار می‌چرخانید و دعا می‌خواند و ناگهان آن را به وسط سینی می‌افکند، به‌گونه‌ای که محتویات تخم‌مرغ به وسط سینی پهن می‌شد. حباب‌های کوچکی روی ماده تخم‌مرغ به وجود می‌آمد، مجری مراسم، حباب‌ها را با انگشت بر پیشانی و کف پای بیمار می‌مالید و سلامتی او را مسئلت می‌کرد.

سپس یک نفر سینی را برمی‌داشت و از خانه خارج می‌شد. او حق نداشت موقع حمل سینی به پشت سرخود نگاه کند. سینی را در فاصله‌ای دورتر از خانه شست‌وشو می‌داد و با چهره‌ای باز و خندان بازمی‌گشت.

در این موقع اطرافیان بیمار، به استقبالش می‌رفتند و این گفته‌ها بین آن‌ها مبادله می‌شد:

-کُجَه دبی چه؟ -عاریسی -چیچی بیار چَه؟ -تندرستی

-کجا بودی؟ -عروسی -چه‌آورده‌ای؟ -تندرستی

این سوال و جواب بارها تکرار می‌شد و هم‌زمان با نواختن ضرباتی به سینی، دم می‌گرفتند و دست می‌زدند و شادی می‌کردند و می‌خواندند:

غم بَشَه شادی بیا، نکبت بَشَه روزی بیا

غم برو شادی بیا، نکبت برو روزی بیا

گزارش از محمد احمدپناهی سمنانی پژوهشگر استان سمنان

انتهای پیام/

انتهای پیام/

کد خبر 1401102186358

برچسب‌ها